اشعار احمد یزدانی

آتش جانم بمن گفت ببین سرخیم ،، شعله ورم باقیم سرد شوم نیستم

اشعار احمد یزدانی

آتش جانم بمن گفت ببین سرخیم ،، شعله ورم باقیم سرد شوم نیستم

اشعار احمد یزدانی

تنگه ی واشیم و گردنه ی حیرانم
مستی نیمه شب و ذکر سحرگاهانم
ناز آواز بنانم ، هنر فرشچیان
شعر پروین و فروغم ، قدحِ قوچانم
مِی خوری باده فروشم ، دل عاشق دارم
بنده ای منتظرم ، کولی سرگردانم
برج میلاد نگاهم به جهان انسانیست
تخت جمشیدم و هر گوشه ای از ایرانم.

تبلیغات
Blog.ir بلاگ، رسانه متخصصین و اهل قلم، استفاده آسان از امکانات وبلاگ نویسی حرفه‌ای، در محیطی نوین، امن و پایدار bayanbox.ir صندوق بیان - تجربه‌ای متفاوت در نشر و نگهداری فایل‌ها، ۳ گیگا بایت فضای پیشرفته رایگان Bayan.ir - بیان، پیشرو در فناوری‌های فضای مجازی ایران
طبقه بندی موضوعی
بایگانی
نویسندگان
جمعه, ۲ مهر ۱۴۰۰، ۰۶:۱۰ ب.ظ

اسیر پیچ و تاب و زلف و مویم

اسیر پیچ و تاب و زلف و مویم

گرفتار نگاه و چشم و رویم

از آنروزی که دیدم داده ام دل

یکی از عاشقان کوی اویم

نمازم خوانده ام پشت سرش من

چنان یخ از نگاه سرد اویم

حسابم را رسیدم در خیالم

به زیر پای غیبت نزد اویم

لباس صبر پوشیدم نشستم

که با دلدار خود از او بگویم

کنم من شکوه اش را با نگارم

به خورشیدی که از او آبرویم ،

خدایا شاهدی راند از در خود

به اخمی که شد عقده در گلویم

کنون در دل غبار غم نشسته

بجز تو راز دل را با که گویم ؟

  • احمد یزدانی

غیبت

لباس صبر

نماز

گرفتار

نظرات  (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است
ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی