اشعار احمد یزدانی

آتش جانم بمن گفت ببین سرخیم ،، شعله ورم باقیم سرد شوم نیستم

اشعار احمد یزدانی

آتش جانم بمن گفت ببین سرخیم ،، شعله ورم باقیم سرد شوم نیستم

اشعار احمد یزدانی

تنگه ی واشیم و گردنه ی حیرانم
مستی نیمه شب و ذکر سحرگاهانم
ناز آواز بنانم ، هنر فرشچیان
شعر پروین و فروغم ، قدحِ قوچانم
مِی خوری باده فروشم ، دل عاشق دارم
بنده ای منتظرم ، کولی سرگردانم
برج میلاد نگاهم به جهان انسانیست
تخت جمشیدم و هر گوشه ای از ایرانم.

تبلیغات
Blog.ir بلاگ، رسانه متخصصین و اهل قلم، استفاده آسان از امکانات وبلاگ نویسی حرفه‌ای، در محیطی نوین، امن و پایدار bayanbox.ir صندوق بیان - تجربه‌ای متفاوت در نشر و نگهداری فایل‌ها، ۳ گیگا بایت فضای پیشرفته رایگان Bayan.ir - بیان، پیشرو در فناوری‌های فضای مجازی ایران
طبقه بندی موضوعی
بایگانی
نویسندگان

۵ مطلب در تیر ۱۴۰۱ ثبت شده است

جهان دریا و من هم بوده ماهی

اسیر دست امواجم چو کاهی

خدایا ریشه ی غم را بخشکان

تو محوش کن چنان سوزی به آهی

  • احمد یزدانی

ای عشق بیا مرا بخود مفتون کن

لیلا بنما ، از عشق او مجنون کن

دیوانه کن و بکوچه هایم بفرست

بازیچه بچّه ها و دل را خون کن.

  • احمد یزدانی

در روی زمین فراز و پستی مردم

مفهوم جهان و قطب هستی مردم

هر جلوه که از خدا بگویم مردم

معیار و اصول حق پرستی مردم

  • احمد یزدانی

خار و گل را در گلستان دیده ام

زشت و زیباها فراوان دیده ام

زندگی را جمعی از ضدّ و نقیض

در دو وجهِ سخت و آسان دیده ام

دیده ام نعمت فراوان و زیاد

من گرانی های ارزان دیده ام

هر خرابی آمد هرجائی پدید

از نفوذ دست شیطان دیده ام

دیده ام حکّام خوب و بد زیاد

لایق و نالایق آن دیده ام

عدّه ای بیعرضه ی بی خاصیت

داده جولان جای خوبان دیده ام

باند بی ریشه ، ریاکار و دو رو

داده در هرگوشه فرمان دیده ام

رفته در گور زمان با خشم خلق

جای خدمت غصب عنوان دیده ام

راه حل آسان ، بُوَد در جمله ای

چاره را دست و گریبان دیده ام

در دروغ و کم فروشی آتش است

اهل دوزخ را پشیمان دیده ام

می خورم حسرت من عمر رفته را

رفتن آن را شتابان دیده ام

یاعلی ، در روبرو امّید و عشق

من چه بازی ها به دوران دیده ام.

  • احمد یزدانی

افسانه زیرکی ز سر بیرون کن

از عقل بکاه و بر جنون افزون کن

وقتی دل و جان را بسپاری بر عشق

خود عشق بگوید که چه باش و چون کن .

 

 

 

 

  • احمد یزدانی