- ۱ نظر
- ۲۶ تیر ۰۲ ، ۱۷:۳۰
تقدیم سلام بر تمام ایران
کوچک وَ بزرگ از جوانان پیران
امّید گرانی برود در گورش
سختی بشود برای مردم آسان.
وقتی که خبر نداری از وضع زمان
باید که نشسته گوشه چون بیخبران
بر من شده ثابت که بود راحتیت
در بستن دیده ی دل و دست و دهان.
نه جرئت طرح استقامت باشد
نه قدرت ذکری از حماقت باشد
دانائی انسان سبب مشکلهاست
خوشبختی این زمان جهالت باشد.
چشم ها بر در سفید از انتظار
گشته آزادی دوباره داغدار
تا به کی جنگ و گریز خیر و شر
تا به کی چشم انتظار و بیقرار؟
🤬خشم حاکم بوده فرعونی فضا
تا پسر زاده نگردد هیچ جا
نیل طغیان کرد موسی در سبد
حفظ فرموده خدا موسای ما .
در امید گفتگو با تو خوشیم
در خیال یاد رویت دلخوشیم
حضرت آزادی ای اوج قرار
کی ز جامت در حضورت می چشیم؟
طوفان به پا شد در دل دریائی ایران
دیوانه از دستش خرافه بر ستم طغیان
ایمان چه زیبا گفت با اهل خرد آرام
شیطان بگورش میبرد لغزیدن خوبان .
دلتنگ توام نشسته در تنهائی
چشمم به ره تو تا که کِی بازآئی
تکخال قشنگ عالم آرا هستی
باشی تو شود فضای دل دریائی.
وقتی که بشر ز کمّیت کم شده است
یعنی که ز ماهیت جهنّم شده است
محدودیت کیفیّت گفت و شنود
باعث شده حاکم فضا غم شده است.
حال منهم مثل حال دیگران عالی ، خراب
سایه ساران خنک سوزنده تر از آفتاب
طی شد عمرم در خیال دیدن روی خوشی
غرق دنیای توهّم ، خانه ای بر روی آب .
در این جهان که بشر رو به قهقراست
هر ادّعای بدون سند خطاست
اکنون جوان که ندارد امید و عشق
یا پای منقل و یا نشئه در فضاست.
🤕درد دوری تو زد آتش مرا
دست من باشد بسوی تو خدا
ای خداوند بزرگ و مهربان
کن سلامت را به محبوبم عطا .
💺جان ناقابل ندارد قابلی
میشود هدیه ز هر صاحبدلی
جان و مال و هستی ام سازم فدا
از برای یار خود بی مشکلی .
از دست اینهمه ناشکریش خدا
درهای رحمت خوو بسته روی ما
برخیز دست نیازی به سر زنیم ،
شاید که دیده و بخشیده کرده ها.
👁دیده ام مرگ خودم در مرگ یار
خالقا لطف خودت از من مدار
جز تو من یاور ندارم هیچکس
توبه آوردم حضورت کردگار .
بانوی هنرمند توانا ، زیبا
ای چشمه ی پاکیزه بسوی دریا
امّید که تا همیشه جاری باشی
تبریک تولّد به شما یک دنیا .
با دروغ آماده ی فتح جهان
کرده کاری را که ما حیران از آن
بوده همدست هم و با یکدگر
حمله کرده رو به جان مردمان