اشعار احمد یزدانی

من بی حضور تو ای عشق شک نکن ، هستم چو کشتی در گِل نشسته ای

اشعار احمد یزدانی

من بی حضور تو ای عشق شک نکن ، هستم چو کشتی در گِل نشسته ای

اشعار احمد یزدانی

من که نفهمیده ام کیستم و چیستم
گرچه تمامی عمر سوختم و زیستم
آتش جانم به من گفت ببین سرخیم
شعله ورم باقیم سرد شوم نیستم .

دنبال کنندگان ۴ نفر
این وبلاگ را دنبال کنید
نویسندگان
يكشنبه, ۷ خرداد ۱۴۰۲، ۰۱:۲۳ ق.ظ

من تیره گی شبم تو هستی چو چراغ

من تیره گی شبم تو هستی چو چراغ
تاریکم و خسته جانم از درد فراق
روشن کُنیم اگر تو یک شب گل من
خورشید شوم درآیم از پشت محاق.

  • احمد یزدانی

تیره گی

درد فراق

محاق