چهارشنبه, ۵ مهر ۱۴۰۲، ۰۳:۴۲ ب.ظ
باغ ما سبز از وجود نوّه ها
کرده ام من خاطرم را رفت و روب
یادم آمد وقت یک تنگ غروب
در دل پارکی من و تو خوش خیال
در زمستان بوده گرم از حال خوب
کرده از هر در سخن ها زمزمه
بوده آزاد و رها از واهمه
همره عشق و صفا تا دیروقت
در سکوت محض دور از همهمه
من برایت گفته از آینده ام
اینکه با عشق تو تنها زنده ام
تو برایم گفته ای از زندگی
گفته ای از عشق تو بالنده ام
کرده راحت وعده هامان را وفا
من بتو عاشق تو بر من مبتلا
سالها از پشت هم رفت و کنون
باغ ما سبز از وجود نوّه ها .