اشعار احمد یزدانی

من بی حضور تو ای عشق شک نکن ، هستم چو کشتی در گِل نشسته ای

اشعار احمد یزدانی

من بی حضور تو ای عشق شک نکن ، هستم چو کشتی در گِل نشسته ای

اشعار احمد یزدانی

من که نفهمیده ام کیستم و چیستم
گرچه تمامی عمر سوختم و زیستم
آتش جانم به من گفت ببین سرخیم
شعله ورم باقیم سرد شوم نیستم .

دنبال کنندگان ۴ نفر
این وبلاگ را دنبال کنید
نویسندگان
يكشنبه, ۱۷ تیر ۱۴۰۳، ۰۱:۴۰ ب.ظ

صبر است که خدمت تو زانو زده است

صبراست که خدمت تو زانوزده است
عشق از تو بقبله رفت و قدقامت بست
ایوای از این دو روز طاقت فرسا ،
روح تو رها گشت و به دریا پیوست
افکار شریف تو چراغی روشن
تا روز سفر خیال تو با من هست
از داغ تو مانده ام چه باید گفتن
جز آنکه سروده از گذر در بن بست.

  • احمد یزدانی