اشعار احمد یزدانی

گونِگونی از حکمت خالق ، ، در تضارب بشر شود بالغ

اشعار احمد یزدانی

گونِگونی از حکمت خالق ، ، در تضارب بشر شود بالغ

اشعار احمد یزدانی

فرزند قلل و کوه و کوهستانم
مفتون جمال و جلوه ی گیلانم
شدپیشه ام عاشقی، چو شمعی روشن
در معرکه ی باد خوش و رقصانم
دائم و مرتّباً در آمد شدنم
چون مارکوپولو به گردش دورانم
من چشمه ام و مقصد من دریاهاست
آرام بسوی مقصدم میرانم
از صخره و قلّه های کوهستانی
سرسخت شدم ،مقاومت در جانم
گیلان که بهشتِ من وَ عشقم آنجاست
از دیدنِ روی ماه او خندانم
امّا همه ی نای و نوایم تهران
معتاد شدم به او ؛ خدا درمانم
اینها که شنیده اید یک جمله چنین
من ذرّه ای از بزرگیِ ایرانم

طبقه بندی موضوعی
نویسندگان
پنجشنبه, ۱ شهریور ۱۴۰۳، ۱۱:۴۹ ب.ظ

عزیز من که شدی عازم به کرببلا

عزیز من که شدی عازمِ به کربُبلا

مواظبی نشوی خارج از حدودِ وفا؟

برای یاری حق میروی و یا اینکه ،

اسیرِ موج زمان گشته ای شما حالا؟

چه فرق میکند آن کربلا و اکنون جز 

زمان ، که فاصله انداخت در میان شما؟

گمان کنی که اگر بوده باشی آن دوران

جواب داده به فرمان سیّدالشّهدا؟

میان خیل سپاه یزید یک خولی

و یا که حُرّ سپاه حسین در آنجا ؟

  • ۰۳/۰۶/۰۱
  • احمد یزدانی

نظرات  (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است
ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">