سراغی از خردمندی ندارم
سراغی از خردمندی ندارم
نگوید وضع فرهنگی خراب است
نگوید از بد اوضاع حاکم
نگوید دست تغییر از صواب است
اسیر دست افراطیم و تفریط
سوالات اساسی بی جواب است
نموده بد و رانده نخبه ها را
که ضدّ خطّ مشی عقل ناب است
یکی گوید که من علّامه هستم
ریاست حقّ من در انتصاب است
از آنسو بانگ فحّاشی بلند است
گروهی گفته حرف ما حساب است
از اینسو ساکت ، آنسو داد و بیداد
سخنهای رکیک و پر عتاب است
اسیر میز و مال و قدرت خود
به پیشانیشان جای نقاب است
گروهی مرتجع بوده اساسی ،
که تنها راه چاره اجتناب است
نداده پاسخی بر کرده هاشان
که از تطهیرشان درمانده آب است
امان از دست مدرک های جعلی
چو ابری سدّ راه آفتاب است
تراشیده برای خودمقامی ،
که شاهراهی به سوی منجلاب است
به نزد این نفوذیهای مزدور
دگر یاغی چو یک عالیجناب است
گرفتار توهّم بوده جمعی
تمام کینه از خرده حساب است
گروه بی سواد و پر افاده ،
که تنها فکر آنها رختخواب است
خداوندا نگهبان وطن باش
تمام دست یاری ها حباب است
بکن حل مشکل فرهنگی ما ،
دعای دلشکسته مستجاب است
خجالت حاکم هر خانواده ،
گرانی خارج از طاقت و تاب است
جوانان کرده اند هجرت از ایران
دل مردم از این دوری کباب است
خدایا راه حلّی کن عنایت ،
خطر در مشتی از اصحاب خواب است .
- ۰۳/۰۷/۲۱