اشعار احمد یزدانی

من بی حضور تو ای عشق شک نکن ، هستم چو کشتی در گِل نشسته ای

اشعار احمد یزدانی

من بی حضور تو ای عشق شک نکن ، هستم چو کشتی در گِل نشسته ای

اشعار احمد یزدانی

فرزند قلل و کوه و کوهستانم
مفتون جمال و جلوه ی گیلانم
شدپیشه ام عاشقی، چو شمعی روشن
در معرکه ی باد خوش و رقصانم
دائم و مرتّباً در آمد شدنم
چون مارکوپولو به گردش دورانم
من چشمه ام و مقصد من دریاهاست
آرام بسوی مقصدم میرانم
از صخره و قلّه های کوهستانی
سرسخت شدم ،مقاومت در جانم
گیلان که بهشتِ من وَ عشقم آنجاست
از دیدنِ روی ماه او خندانم
امّا همه ی نای و نوایم تهران
معتاد شدم به او ؛ خدا درمانم
اینها که شنیده اید یک جمله چنین
من ذرّه ای از بزرگیِ ایرانم

دنبال کنندگان ۴ نفر
این وبلاگ را دنبال کنید
نویسندگان
شنبه, ۹ بهمن ۱۳۹۵، ۰۸:۳۴ ب.ظ

شهید مهدی صابری

 

بنام خدا
برای شهید مدافع حرم مهدی صابری که گوهری کم نظیر بود

مهربان بود و شوخ و جدّی بود
خواهرش گفت از خصال شهید
کمکم بود و همدم من بود
مادرش گفت از کمال شهید
داغ او آتشم کشید ، پدر
گفت از عزٌت و جلال شهید
پاکدامن ،رشیدو زیبا بود
بود اینها بیان حال شهید
مانده داغش به سینه یاران
سینه میسوزد از ملال شهید
مهدی صابری برای دفاع
رفت و شد نور بی زوال، شهید
#کوتوال