اشعار احمد یزدانی

آتش جانم بمن گفت ببین سرخیم ،، شعله ورم باقیم سرد شوم نیستم

اشعار احمد یزدانی

آتش جانم بمن گفت ببین سرخیم ،، شعله ورم باقیم سرد شوم نیستم

اشعار احمد یزدانی

تنگه ی واشیم و گردنه ی حیرانم
مستی نیمه شب و ذکر سحرگاهانم
ناز آواز بنانم ، هنر فرشچیان
شعر پروین و فروغم ، قدحِ قوچانم
مِی خوری باده فروشم ، دل عاشق دارم
بنده ای منتظرم ، کولی سرگردانم
برج میلاد نگاهم به جهان انسانیست
تخت جمشیدم و هر گوشه ای از ایرانم.

تبلیغات
Blog.ir بلاگ، رسانه متخصصین و اهل قلم، استفاده آسان از امکانات وبلاگ نویسی حرفه‌ای، در محیطی نوین، امن و پایدار bayanbox.ir صندوق بیان - تجربه‌ای متفاوت در نشر و نگهداری فایل‌ها، ۳ گیگا بایت فضای پیشرفته رایگان Bayan.ir - بیان، پیشرو در فناوری‌های فضای مجازی ایران
طبقه بندی موضوعی
بایگانی
نویسندگان

۱ مطلب با کلمه‌ی کلیدی «جنگیده ام» ثبت شده است

روز و شب های فراوان دیده ام
اصطلاحاً گرگ بالان دیده ام

همنشین شعله بودم سالها
گُرگرفتم ، شعله ور گردیده ام
تن در آتش ،جان رها ، آزاد بود
در تمام عمرخود جنگیده ام
گرچه من میسوختم از هُرم خود
بر فلک در سوختن خندیده ام
روزو شب با جسم زخمی با غرور
با تمام قدرتم کوشیده ام
بوستان عمر من پربار شد
میوه دادو من از آنها چیده ام
با یقین در معبر تنگ زمان
هر تقاضائی که شد بخشیده ام
نیست دیگر آرزوئی در دلم
شاکرم از خالق نادیده ام

احمدیزدانی

 

  • احمد یزدانی