اشعار احمد یزدانی

آتش جانم بمن گفت ببین سرخیم ،، شعله ورم باقیم سرد شوم نیستم

اشعار احمد یزدانی

آتش جانم بمن گفت ببین سرخیم ،، شعله ورم باقیم سرد شوم نیستم

اشعار احمد یزدانی

تنگه ی واشیم و گردنه ی حیرانم
مستی نیمه شب و ذکر سحرگاهانم
ناز آواز بنانم ، هنر فرشچیان
شعر پروین و فروغم ، قدحِ قوچانم
مِی خوری باده فروشم ، دل عاشق دارم
بنده ای منتظرم ، کولی سرگردانم
برج میلاد نگاهم به جهان انسانیست
تخت جمشیدم و هر گوشه ای از ایرانم.

تبلیغات
Blog.ir بلاگ، رسانه متخصصین و اهل قلم، استفاده آسان از امکانات وبلاگ نویسی حرفه‌ای، در محیطی نوین، امن و پایدار bayanbox.ir صندوق بیان - تجربه‌ای متفاوت در نشر و نگهداری فایل‌ها، ۳ گیگا بایت فضای پیشرفته رایگان Bayan.ir - بیان، پیشرو در فناوری‌های فضای مجازی ایران
طبقه بندی موضوعی
بایگانی
نویسندگان

۱ مطلب با کلمه‌ی کلیدی «سنخیّت» ثبت شده است

اسم و رسم است مجازی همگی قلّابی
در به در مثل کسانیکه ندارند جائی
هرکه را خواسته اند سربه سرش بگذارند
اد نمودند و گفتند شما با مائی
عاقلان فاصله دارند از این غائله ها
می گریزد ز چنین دامگه هر دانائی
زیرکان هیچ زمانی نشوند بازیچه
مرغ زیرک نزند بال به هر صحرائی
باز با بازو کبوتر و کبوتر پرواز
سنخیّت اصلِ یکی بودن و هم آوائی.
#احمدیزدانی

  • احمد یزدانی