اشعار احمد یزدانی

من بی حضور تو ای عشق شک نکن ، هستم چو کشتی در گِل نشسته ای

اشعار احمد یزدانی

من بی حضور تو ای عشق شک نکن ، هستم چو کشتی در گِل نشسته ای

اشعار احمد یزدانی

فرزند قلل و کوه و کوهستانم
مفتون جمال و جلوه ی گیلانم
شدپیشه ام عاشقی، چو شمعی روشن
در معرکه ی باد خوش و رقصانم
دائم و مرتّباً در آمد شدنم
چون مارکوپولو به گردش دورانم
من چشمه ام و مقصد من دریاهاست
آرام بسوی مقصدم میرانم
از صخره و قلّه های کوهستانی
سرسخت شدم ،مقاومت در جانم
گیلان که بهشتِ من وَ عشقم آنجاست
از دیدنِ روی ماه او خندانم
امّا همه ی نای و نوایم تهران
معتاد شدم به او ؛ خدا درمانم
اینها که شنیده اید یک جمله چنین
من ذرّه ای از بزرگیِ ایرانم

نویسندگان

۱ مطلب با کلمه‌ی کلیدی «سنخیّت» ثبت شده است

اسم و رسم است مجازی همگی قلّابی
در به در مثل کسانیکه ندارند جائی
هرکه را خواسته اند سربه سرش بگذارند
اد نمودند و گفتند شما با مائی
عاقلان فاصله دارند از این غائله ها
می گریزد ز چنین دامگه هر دانائی
زیرکان هیچ زمانی نشوند بازیچه
مرغ زیرک نزند بال به هر صحرائی
باز با بازو کبوتر و کبوتر پرواز
سنخیّت اصلِ یکی بودن و هم آوائی.
#احمدیزدانی

  • موافقین ۰ مخالفین ۰
  • ۱۸ اسفند ۹۵ ، ۰۰:۰۰
  • احمد یزدانی