اشعار احمد یزدانی

آتش جانم بمن گفت ببین سرخیم ،، شعله ورم باقیم سرد شوم نیستم

اشعار احمد یزدانی

آتش جانم بمن گفت ببین سرخیم ،، شعله ورم باقیم سرد شوم نیستم

اشعار احمد یزدانی

تنگه ی واشیم و گردنه ی حیرانم
مستی نیمه شب و ذکر سحرگاهانم
ناز آواز بنانم ، هنر فرشچیان
شعر پروین و فروغم ، قدحِ قوچانم
مِی خوری باده فروشم ، دل عاشق دارم
بنده ای منتظرم ، کولی سرگردانم
برج میلاد نگاهم به جهان انسانیست
تخت جمشیدم و هر گوشه ای از ایرانم.

تبلیغات
Blog.ir بلاگ، رسانه متخصصین و اهل قلم، استفاده آسان از امکانات وبلاگ نویسی حرفه‌ای، در محیطی نوین، امن و پایدار bayanbox.ir صندوق بیان - تجربه‌ای متفاوت در نشر و نگهداری فایل‌ها، ۳ گیگا بایت فضای پیشرفته رایگان Bayan.ir - بیان، پیشرو در فناوری‌های فضای مجازی ایران
طبقه بندی موضوعی
بایگانی
نویسندگان

۱ مطلب با کلمه‌ی کلیدی «شکوه و شکایت» ثبت شده است

عمری پر از حکایت از شکوه و شکایت
از کودکی به پیری هر روز آن حکایت
هر سو روانه لشکر از خیر و عالمی شر
بر لب سخن رفاقت دلها پر از کدورت
دنیا پر از عجایب حاکم نفاق و قدرت
حیرانی از تناقض غوغای عشق و نفرت
اصرار روی وحدت نیّت فریب و حیلت
از خشت اوّلش کج ویرانه بین عمارت
با خالق و جهانش با عاشق و مرامش
در زیر و رو کشیدن ای وای از این خسارت
هرگز نمی رود کج در لانه مار پندار
تا ناکجا رود این بار کج از عداوت .

  • احمد یزدانی