اشعار احمد یزدانی

آتش جانم بمن گفت ببین سرخیم ،، شعله ورم باقیم سرد شوم نیستم

اشعار احمد یزدانی

آتش جانم بمن گفت ببین سرخیم ،، شعله ورم باقیم سرد شوم نیستم

اشعار احمد یزدانی

تنگه ی واشیم و گردنه ی حیرانم
مستی نیمه شب و ذکر سحرگاهانم
ناز آواز بنانم ، هنر فرشچیان
شعر پروین و فروغم ، قدحِ قوچانم
مِی خوری باده فروشم ، دل عاشق دارم
بنده ای منتظرم ، کولی سرگردانم
برج میلاد نگاهم به جهان انسانیست
تخت جمشیدم و هر گوشه ای از ایرانم.

تبلیغات
Blog.ir بلاگ، رسانه متخصصین و اهل قلم، استفاده آسان از امکانات وبلاگ نویسی حرفه‌ای، در محیطی نوین، امن و پایدار bayanbox.ir صندوق بیان - تجربه‌ای متفاوت در نشر و نگهداری فایل‌ها، ۳ گیگا بایت فضای پیشرفته رایگان Bayan.ir - بیان، پیشرو در فناوری‌های فضای مجازی ایران
طبقه بندی موضوعی
بایگانی
نویسندگان

۱ مطلب با کلمه‌ی کلیدی «پخمه» ثبت شده است

زیباست حق وَ به او دل سپرده ام

حق جلوه ایست به نورو برابر است

دریای فرصت برباد رفته ام

از من خدا عصبانی و مضطر است

اینجاست مدّعی گُل سپاهِ خار

هر ریشه دار به سوگ برادر است

دیوانه ام من و از عقل فارغم

آئینه راست بگوید چو کافر است

خواهش بریش من خسته جان نخند

این حرفها همه از عمق باور است

هرچند در نظرت پخمه آمدم

این روزگار بدو پخمه پرور است

دارم امید بیاید زِ غیبتش

چشم خیال به مهرش منوّر است.

  • احمد یزدانی