اشعار احمد یزدانی

من بی حضور تو ای عشق شک نکن ، هستم چو کشتی در گِل نشسته ای

اشعار احمد یزدانی

من بی حضور تو ای عشق شک نکن ، هستم چو کشتی در گِل نشسته ای

اشعار احمد یزدانی

من که نفهمیده ام کیستم و چیستم
گرچه تمامی عمر سوختم و زیستم
آتش جانم به من گفت ببین سرخیم
شعله ورم باقیم سرد شوم نیستم .

دنبال کنندگان ۴ نفر
این وبلاگ را دنبال کنید
نویسندگان
يكشنبه, ۱۹ ارديبهشت ۱۳۹۵، ۰۸:۳۱ ب.ظ

زیباست حق و به او دلسپرده ام

زیباست حق وَ به او دل سپرده ام

حق جلوه ایست به نورو برابر است

دریای فرصت برباد رفته ام

از من خدا عصبانی و مضطر است

اینجاست مدّعی گُل سپاهِ خار

هر ریشه دار به سوگ برادر است

دیوانه ام من و از عقل فارغم

آئینه راست بگوید چو کافر است

خواهش بریش من خسته جان نخند

این حرفها همه از عمق باور است

هرچند در نظرت پخمه آمدم

این روزگار بدو پخمه پرور است

دارم امید بیاید زِ غیبتش

چشم خیال به مهرش منوّر است.

  • احمد یزدانی

حق

روزگار

فرصت

پخمه

نظرات  (۱)

  • علیرضا هوشمند جانباز- خادم ایثارگران
  • پاسداران، مظهر آزادگی

    ای پاسداران حریم عشق! مگر می­توان بی نام و یاد شما در فرهنگ لغات این سرزمین، به مفهوم آزادی و رهایی رسید؟!

    آتشفشان غیرتتان، چراغ و روشنایی مرزهایی است که جز گام­های آشنایتان، بیگانه ای را به خود نخواهد دیدکه نقطه اشتراک شما با حسین، آزادگی است.       


                         اعیاد شعبانیه مبارک باد  

    ضمنا سردار هوشمند در ماموریت مبارزه با گروه تکفیری داعش هستند لطفا برای اشان هم دعا فرمایید