.
یاد تو ای نازنین جان برادر
آتش جانم شده دیده ز غم تر
خاطره های تو تا موقع مرگم
میکشد آتش مرا ، خاکِ تو بر سر
رفتی و داغ تو شد همسفر من
هرطرفی می روم بوده جلوتر
رفتی و من منتظر در صف نوبت
بوده تو در اوّل و من شده آخر
جمع شما جمع و من ماندم و غم ها
کام شما از عسل کام من از زهر
داده به پرویز من از خبر من
جان پدر را بگو چشم من و در
مادر من ، خواهران ، اینهمه طاقت
داغ حمید عزیزم شده خنجر
کار من اینجا شده حسرت و حسرت
بودن من قصّه ی داس و صنوبر
بوی بهار آمد و من شب پائیز
سال تو سال خوش و گوش غمت کر.
- ۰ نظر
- ۰۹ آبان ۰۱ ، ۱۳:۲۴