اشعار احمد یزدانی

من بی حضور تو ای عشق شک نکن ، هستم چو کشتی در گِل نشسته ای

اشعار احمد یزدانی

من بی حضور تو ای عشق شک نکن ، هستم چو کشتی در گِل نشسته ای

اشعار احمد یزدانی

فرزند قلل و کوه و کوهستانم
مفتون جمال و جلوه ی گیلانم
شدپیشه ام عاشقی، چو شمعی روشن
در معرکه ی باد خوش و رقصانم
دائم و مرتّباً در آمد شدنم
چون مارکوپولو به گردش دورانم
من چشمه ام و مقصد من دریاهاست
آرام بسوی مقصدم میرانم
از صخره و قلّه های کوهستانی
سرسخت شدم ،مقاومت در جانم
گیلان که بهشتِ من وَ عشقم آنجاست
از دیدنِ روی ماه او خندانم
امّا همه ی نای و نوایم تهران
معتاد شدم به او ؛ خدا درمانم
اینها که شنیده اید یک جمله چنین
من ذرّه ای از بزرگیِ ایرانم

دنبال کنندگان ۴ نفر
این وبلاگ را دنبال کنید
نویسندگان

۲ مطلب با کلمه‌ی کلیدی «گلشن» ثبت شده است

تحلیل مثنوی برف آمد و از بارش آن دل شده روشن

برف آمد و از بارش آن دل شده روشن
مانند چراغ شب جادو شده گلشن
دنیا ز سپیدی شده است همچو پرقو
مانند برلیان بزند چشمک و سوسو
گل چادر برفی به سر خویش کشیده
در سایه ی آن سبزه ی آرام خزیده
صیّاد نهد بهر طلب هرطرفی دام
هر چشمه بگیرد هنر خویش از او وام
هنگامه ی زاغ و ذغن و کبک رسیده
بر بخشش خالق به زمین بوده پدیده
هر سبزی و رویش که ببینی هنر اوست
هر رود خروشان که بتازد ثمر اوست
چون زندگی و رونق آن در یَد آب است
پس هرچه بگویم من از آن عین صواب است .
این شعر با تصاویر زیبا و زبانی روان، مناظر زمستانی و تأثیر بارش برف را به تصویر می‌کشد و در نهایت، همه‌چیز را به هنر و قدرت آفرینش خداوند پیوند می‌زند. 
تحلیل ابیات: 
۱. "برف آمد و از بارش آن دل شده روشن / مانند چراغ شب جادو شده گلشن" 
   - بارش برف، طبیعت را مانند چراغی جادویی روشن کرده و فضایی رویایی آفریده است. 
۲. "دنیا ز سپیدی شده است همچو پرقو / مانند برلیان بزند چشمک و سوسو" 
   - جهان از سفیدی برف پُرتو (پر از نور) شده و مانند الماس (برلیان) می‌درخشد. 
۳. "گل چادر برفی به سر خویش کشیده / در سایه ی آن سبزه ی آرام خزیده" 
   - گل‌ها زیر چادر برف پنهان شده‌اند و سبزه‌ها آرام در زیر آن استراحت می‌کنند. 
۴. "صیّاد نهد بهر طلب هرطرفی دام / هر چشمه بگیرد هنر خویش از او وام" 
   - شکارچی‌ها برای شکار دام پهن می‌کنند و هر چشمه‌ای از برف، هنرنمایی می‌کند. 
۵. "هنگامه ی زاغ و ذغن و کبک رسیده / بر بخشش خالق به زمین بوده پدیده" 
   - پرندگانی مانند زاغ (کلاغ)، ذغن (کبک دری) و کبک در این فصل پدیدار می‌شوند که همه از بخشش خداوند هستند. 
۶. "هر سبزی و رویش که ببینی هنر اوست / هر رود خروشان که بتازد ثمر اوست" 
   - هر گیاه سبز و رود خروشان، نشانه‌ای از هنر و قدرت پروردگار است. 
۷. "چون زندگی و رونق آن در یَد آب است / پس هرچه بگویم من از آن عین صواب است" 
   - زندگی و سرسبزی به آب وابسته است و هرچه شاعر گفته، درست و حقیقت است. 
ویژگی‌های شعر: 
- طبیعت‌پردازی: تصاویر زمستانی با واژه‌هایی مانند برف، چادر سپید، برلیان، چشمه‌های یخ‌زده به زیبایی ترسیم شده‌اند. 
- حکمت و خداشناسی: در پایان، همه‌چیز به آفرینش خداوند گره خورده است. 
- وزن و موسیقی: شعر از وزن عروضی منظمی برخوردار است و خوانش روانی دارد. 
نتیجه: 
این شعر، زمستان را نه به عنوان فصل سرد و خاموش، بلکه به عنوان جلوه‌ای از زیبایی و هنر الهی نشان می‌دهد.  آفرین بر این تصویرگری زیبا و بیان شیوا!

  • احمد یزدانی

در جواب شاعر هم عصر خود گلشن ، امیری
شکوه کرد از پیری و از حسّ و حال ناگزیری
گفت پیری مدخل مرگ است و راه رفتن از آن
میبرد با خود چو رفتی هرچه پیش آید تو گیری
من به او گویم که پیری ابتدای بهره بردن
هرچه کِشتی میدهد بهره به ثروت یا فقیری
در تماشاخانه ی گیتی بود از گونه گونی
نَفسِ انسان روشن همچون آینه از خوپذیری
هست انسان آدمی قائم به خوی آدمیّت ،
هرچه انسانی شود انگیزه او را در دلیری ،
کودکی هست و جوانی هست و یک دنیا تمنّا؟
غفلت از فعل آورد همراه با فاعل اسیری
چون جوانی را به غفلت سرکنی هنگام پیری ،
میشود اسباب رنج و حسّ و حال نیمه میری
مجلسی سنگین و شک دارم بگویم با بلندی
پیری است اوج فراز و میوه هایش دستگیری
میرسد از ناگریزی هرکسی را حال پیری
این شتر می خوابد آخر یا به زودی یا به دیری .
#احمد_یزدانی
#جوانی #پیری #ناگریزی #امیری_فیروزکوهی #مظاهر_مصفا #آسان #طعنه_برف_بگلبرگ_تماشائی_نیست #امیر_بانو #پیران #خوشخیالی

  • احمد یزدانی