اشعار احمد یزدانی

آتش جانم بمن گفت ببین سرخیم ،، شعله ورم باقیم سرد شوم نیستم

اشعار احمد یزدانی

آتش جانم بمن گفت ببین سرخیم ،، شعله ورم باقیم سرد شوم نیستم

اشعار احمد یزدانی

تنگه ی واشیم و گردنه ی حیرانم
مستی نیمه شب و ذکر سحرگاهانم
ناز آواز بنانم ، هنر فرشچیان
شعر پروین و فروغم ، قدحِ قوچانم
مِی خوری باده فروشم ، دل عاشق دارم
بنده ای منتظرم ، کولی سرگردانم
برج میلاد نگاهم به جهان انسانیست
تخت جمشیدم و هر گوشه ای از ایرانم.

تبلیغات
Blog.ir بلاگ، رسانه متخصصین و اهل قلم، استفاده آسان از امکانات وبلاگ نویسی حرفه‌ای، در محیطی نوین، امن و پایدار bayanbox.ir صندوق بیان - تجربه‌ای متفاوت در نشر و نگهداری فایل‌ها، ۳ گیگا بایت فضای پیشرفته رایگان Bayan.ir - بیان، پیشرو در فناوری‌های فضای مجازی ایران
طبقه بندی موضوعی
بایگانی
نویسندگان

۶ مطلب با کلمه‌ی کلیدی «گیلان» ثبت شده است

فرزند قلل و کوه و کوهستانم
مفتون جمال و جلوه ی گیلانم
شدپیشه ام عاشقی، چو شمعی روشن
در معرکه ی باد خوش و رقصانم
دائم و مرتّباً در آمد شدنم
چون مارکوپولو به گردش دورانم
من چشمه ام و مقصد من دریاهاست
آرام بسوی مقصدم میرانم
از صخره و قلّه های کوهستانی
سرسخت شدم ،مقاومت در جانم
گیلان که بهشتِ من وَ عشقم آنجاست
از دیدنِ روی ماه او خندانم
امّا همه ی نای و نوایم تهران
معتاد شدم به او ؛ خدا درمانم
اینها که شنیده اید یک گوشه ، چرا؟
من ذرّه ای از بزرگیِ ایرانم


  • احمد یزدانی

به گیلان و مازندران هر کنار
بهشتیست پنهان، همیشه بهار
هوا خوشگوار و زمین پر ز گل
به ایران کند مهربانی نثار .

  • احمد یزدانی

 

اگر وعده بمیدان پای کار است
اگر جای عمل حاکم شعار است
اگر نامحرمان دیگر امینند
اگر خونابه اشک روزگار است

اگر دارد طمع بر شیر روباه*
اگر شد کعبه ی مردم اروپا
اگر وادادگی دارد تفاخر
اگر شد بر جوانان غرب رویا

اگر در واعظان دیگر عمل نیست
اگر یکعدّه میگویند دین چیست
اگر شد مدّعی شیطان به ایران
اگر همخوابه ی کشور گرانیست

اگر شد ارثیه امر ریاست
اگر بیمار دردش  رو به شدّت
اگر از در شده وارد چپاول
اگر مهمانی است از جیب ملّت

اگر تحریف میگردد وقایع
اگر محصول خرمن هاست ضایع
اگر پند خردمندان فراموش
اگر لنگ است اوضاع صنایع

اگر چشم وطن چون ابرها خیس
اگر تهدید میگردد نوامیس
اگر باند است حاکم جای قانون
اگر شادی ز سردی میزند ریس

اگر تلخست گفتن از حقایق
اگر کشتی ما گردیده قایق
اگر طفل روابط نخبگی هست
اگر نخبه کند در انزوا دق

اگر سرقت هنر مثل هنرهاست
برای سارقان بستر مهیّاست
تمام واکنش ها از کُنش هاست
همه از انعکاس خواب ماهاست.

 

 

  • احمد یزدانی

آرزویم که تو خندان باشی

سبز چون جنگل گیلان باشی

در زمانی که خوشی کمیاب است

خوش و خرّم چو گلستان باشی.

  • احمد یزدانی

خاطری سبز تر از جنگل گیلان داری

روح  گلهای شکوفای بهاران داری

برده ای از همه ی عالم و آدم دل را

بینظیری و به دل نور برلیان داری.

  • احمد یزدانی

سالها در کَنَفِ مهرِ رحیم آبادم

در کلاچای نفس میکشم و دلشادم

تا به ساحل برسم خیره به دریا گردم

با غریوی بکشم از ته دل فریادم

عظمت از در و دیوار و فضا میبارد

دلبری میکند از من وَ به عشقش شادم

هرکجا نامِ بلندش بخورد بر چشمم

دیده روشن شود و محکمیِ بنیادم

دل گرفتار شدو سینه هوایش دارد

بی حضورش نتوانم و به او معتادم

یکدلم فکرِ امورو دلِ دیگر آنجا ؛

حاضرِ غایب و مجموعه ای از اضدادم

میزند موج به هرگوشه ی آن آرامش

چون به آنجا برسم شادیِ در اعیادم

عاشقی دردِ بزرگیست ولی شیرین است

من که از بامِ بلندش به زمین افتادم

جامِ جَم قصّه ی امواج و محقّق شده است

دکمه ای را زده پرواز کنان دلشادم

دلخوش از بودنِ در جمعِ عزیزان هستم

بالِ پروازِ من و میکند او امدادم

گاهگاهی بروم ساحلِ زیبایِ خیال

شادمانی کنم از اینکه به او دلدادم

یکطرف ساحل پلرودو همه شالیزار

آنطرف اِشکِوَرِ با عظمت در یادم

واقعاً کشورِ ایران همه جایش زیباست

میکند زلف پریشان و دِهَد بربادم .

  • احمد یزدانی