اشعار احمد یزدانی

من بی حضور تو ای عشق شک نکن ، هستم چو کشتی در گِل نشسته ای

اشعار احمد یزدانی

من بی حضور تو ای عشق شک نکن ، هستم چو کشتی در گِل نشسته ای

اشعار احمد یزدانی

من که نفهمیده ام کیستم و چیستم
گرچه تمامی عمر سوختم و زیستم
آتش جانم به من گفت ببین سرخیم
شعله ورم باقیم سرد شوم نیستم .

دنبال کنندگان ۴ نفر
این وبلاگ را دنبال کنید
نویسندگان
دوشنبه, ۲۳ آبان ۱۴۰۱، ۰۱:۱۱ ق.ظ

بایکوتم در انزوای خانه ام

بایکوتم در انزوای خانه ام

گرد شمع جان خود پروانه ام

راحتم از همنشینان دو رو

دلخور از غمخواری بیگانه ام


در کشاکش با هزاران علّتم

در خیال درد و رنج ملّتم

کاغذ از خون قلم رنگین کنم

با نوشتن از غم خود راحتم


در خودم لولیده با تنهائیم

اشک خونین قلم مانائیم 

خلوتم اوج سعادتمندیم 

گوشه تنهائیم دارائیم.