اشعار احمد یزدانی

من بی حضور تو ای عشق شک نکن ، هستم چو کشتی در گِل نشسته ای

اشعار احمد یزدانی

من بی حضور تو ای عشق شک نکن ، هستم چو کشتی در گِل نشسته ای

اشعار احمد یزدانی

من که نفهمیده ام کیستم و چیستم
گرچه تمامی عمر سوختم و زیستم
آتش جانم به من گفت ببین سرخیم
شعله ورم باقیم سرد شوم نیستم .

دنبال کنندگان ۴ نفر
این وبلاگ را دنبال کنید
نویسندگان

۲ مطلب با کلمه‌ی کلیدی «غمخوار» ثبت شده است

بایکوتم در انزوای خانه ام

گرد شمع جان خود پروانه ام

راحتم از همنشینان دو رو

دلخور از غمخواری بیگانه ام


در کشاکش با هزاران علّتم

در خیال درد و رنج ملّتم

کاغذ از خون قلم رنگین کنم

با نوشتن از غم خود راحتم


در خودم لولیده با تنهائیم

اشک خونین قلم مانائیم 

خلوتم اوج سعادتمندیم 

گوشه تنهائیم دارائیم.

  • احمد یزدانی

روشنایِ آسمانِ مهرِ مادر دختر است

بر پدر دُردانه و غمخوارِ دانا دختر است

چلچراغ اجتماع ، انگیزه ی کار پدر

قُمری مستِ چمن ، دنیای بابا دختر است

نور روشنگر به خانه ، عزّتِ نفس پدر

لنگر کشتیّ جانهای شکیبا دختر است

غنچه ی زیبای گل بر شاخسار زندگی

هر پدر را نعمتِ حیّ توانا دختر است

غمگسارِ هر برادر وقت رنج روزگار

خواهرِ یکرنگ و غمخواری توانا دختر است

لطف مخصوصی اگر خالق روا دارد به ما

لطف مخصوص خدا بر جان شیدا ، دختر است

روز دختر ، روز جشن شاد ابناء بشر

ضامنِ نسلِ بشر در دار دنیا دختر است

چون خردمندان به آیات الهی دل دهند

کوثر بخشیده بر پیغمبر ما دختر است.

  • احمد یزدانی