اشعار احمد یزدانی

من بی حضور تو ای عشق شک نکن ، هستم چو کشتی در گِل نشسته ای

اشعار احمد یزدانی

من بی حضور تو ای عشق شک نکن ، هستم چو کشتی در گِل نشسته ای

اشعار احمد یزدانی

من که نفهمیده ام کیستم و چیستم
گرچه تمامی عمر سوختم و زیستم
آتش جانم به من گفت ببین سرخیم
شعله ورم باقیم سرد شوم نیستم .

دنبال کنندگان ۴ نفر
این وبلاگ را دنبال کنید
نویسندگان
چهارشنبه, ۲۶ بهمن ۱۴۰۱، ۰۵:۰۵ ب.ظ

رابطه ی مردم و حکّامشان

رابطه ی مردم و حکّامشان
رابطه ی روز و شب است این زمان
مردم حامی همه زیر فشار
رفته براه دگری حاکمان
جای تلاش و کمک و همدلی
‌وعده شده کلّ عملکردشان
آلبومی از باید و شاید ، اگر ،
داده شعار و به عمل ناتوان
گفته از انواع هنرهای خود
وقت عمل مانده در اجرایشان
رفته نشسته و نوشته سند
ثروت مردم شده اموالشان
چون که ندیده غضب مردمان
گشته زبانبازیشان کارشان
کرده فراموش همه ی عهد و شرط
بیخبر از عاقبت سخت آن
چاره نگردد همه با چشم خود ،
دیده که ملّت شده آتشفشان.
#احمد_یزدانی

  • احمد یزدانی

آتشفشان

حکّام

رابطه

مردم