اشعار احمد یزدانی

من بی حضور تو ای عشق شک نکن ، هستم چو کشتی در گِل نشسته ای

اشعار احمد یزدانی

من بی حضور تو ای عشق شک نکن ، هستم چو کشتی در گِل نشسته ای

اشعار احمد یزدانی

من که نفهمیده ام کیستم و چیستم
گرچه تمامی عمر سوختم و زیستم
آتش جانم به من گفت ببین سرخیم
شعله ورم باقیم سرد شوم نیستم .

دنبال کنندگان ۴ نفر
این وبلاگ را دنبال کنید
نویسندگان
شنبه, ۲۸ بهمن ۱۴۰۲، ۰۶:۵۸ ب.ظ

موسی نشسته و هارون بخواب رفت

موسی نشسته و هارون بخواب رفت
افسانه شد یدبیضا ، سکوت کن
حرف از شراب ناب نزن ، تاک مرده است
مستی کجا و غم ما ، سکوت کن
دیوانه را چه به رویایِ در سحر
بیداری است و بلایا سکوت کن

  • احمد یزدانی