اشعار احمد یزدانی

من بی حضور تو ای عشق شک نکن ، هستم چو کشتی در گِل نشسته ای

اشعار احمد یزدانی

من بی حضور تو ای عشق شک نکن ، هستم چو کشتی در گِل نشسته ای

اشعار احمد یزدانی

من که نفهمیده ام کیستم و چیستم
گرچه تمامی عمر سوختم و زیستم
آتش جانم به من گفت ببین سرخیم
شعله ورم باقیم سرد شوم نیستم .

دنبال کنندگان ۴ نفر
این وبلاگ را دنبال کنید
نویسندگان
پنجشنبه, ۱۷ اسفند ۱۴۰۲، ۱۰:۴۱ ب.ظ

آرزو میکنم که کشور شاد




  • احمد یزدانی

استبداد

شاد

لطف

مولا

کشور

نظرات  (۱)

  • احمد یزدانی
  • حرفی که شد از زبل پدیده
    از دبّه کسی ضرر ندیده
    بازنده که طاقتش نبوده
    چون باخت فنر شدو پریده
    در آب چو رفت و شد از آن خیس
    جر زد و لباس خود دریده
    با آنکه خبر ندارد از هیچ
    گفت رای رقیب شد خریده
    غافل که هزینه میدهد شهر
    برق از نگه خرد پریده .