اشعار احمد یزدانی

من بی حضور تو ای عشق شک نکن ، هستم چو کشتی در گِل نشسته ای

اشعار احمد یزدانی

من بی حضور تو ای عشق شک نکن ، هستم چو کشتی در گِل نشسته ای

اشعار احمد یزدانی

من که نفهمیده ام کیستم و چیستم
گرچه تمامی عمر سوختم و زیستم
آتش جانم به من گفت ببین سرخیم
شعله ورم باقیم سرد شوم نیستم .

دنبال کنندگان ۴ نفر
این وبلاگ را دنبال کنید
نویسندگان
يكشنبه, ۱۷ تیر ۱۴۰۳، ۰۱:۳۷ ب.ظ

دگر چشمان ما در انتظار روی زیبا نیست

دگر چشمان ما در انتظار روی زیبا نیست
برای دیدنش افکار ما اکنون مهیّا نیست
تو گوئی خاک مرده هرطرف پاشیده دستانی
که مخفی گشته است در خودفریبی ها و پیدا نیست.

  • احمد یزدانی