اشعار احمد یزدانی

من بی حضور تو ای عشق شک نکن ، هستم چو کشتی در گِل نشسته ای

اشعار احمد یزدانی

من بی حضور تو ای عشق شک نکن ، هستم چو کشتی در گِل نشسته ای

اشعار احمد یزدانی

من که نفهمیده ام کیستم و چیستم
گرچه تمامی عمر سوختم و زیستم
آتش جانم به من گفت ببین سرخیم
شعله ورم باقیم سرد شوم نیستم .

دنبال کنندگان ۴ نفر
این وبلاگ را دنبال کنید
نویسندگان
سه شنبه, ۲۲ آبان ۱۴۰۳، ۰۱:۰۶ ب.ظ

خاک ره مردان و زنان ، هموطنانم

خاک ره مردان و زنان ،هموطنانم
از رنجش و غمگینی آنها نگرانم
در پیله ی تنگ قفسم منتظر هستم
امید گشایش همه ی عشق و امانم
مردم همه ی جان و جهانم همه ی من
از خاطرشان چشمه ی شفّاف و روانم
هر سینه شود روشن از عشقی که بتابد
من عاشق مردم و خوش از شادیشانم
مرهم شده بر زخم تن خسته ی من ، من
مسحور صفا و هنر تک تکشانم .

  • احمد یزدانی