اشعار احمد یزدانی

من بی حضور تو ای عشق شک نکن ، هستم چو کشتی در گِل نشسته ای

اشعار احمد یزدانی

من بی حضور تو ای عشق شک نکن ، هستم چو کشتی در گِل نشسته ای

اشعار احمد یزدانی

من که نفهمیده ام کیستم و چیستم
گرچه تمامی عمر سوختم و زیستم
آتش جانم به من گفت ببین سرخیم
شعله ورم باقیم سرد شوم نیستم .

دنبال کنندگان ۴ نفر
این وبلاگ را دنبال کنید
نویسندگان
جمعه, ۶ ارديبهشت ۱۳۹۸، ۱۰:۰۶ ق.ظ

مثل اسکندری نرون هستی

 

مثلِ اسکندری ؛ نرون هستی

ای ترامپ خبیث و بدمنظر

به خیالت که مالک عالم

وَ خدائی ، وَ از همه برتر

شرق را کرده ای تو آلت دست

غرب را خوانده ای تیول خودت

شده ای مفتضح از هر دو طرف

فتنه ها میکنی به ضدّ بشر

روی انگشت خود بچرخانند

سارقانی که حرفه ای هستند

و تو بازیچه ای ، شدی راحت،

آلت دست عدّه ای شرخر

خرِ شیطانی و نمیدانی

شده ای چون نمادِ بدعهدی

رویِ تاریخ شد دگر تیره

از تو شیطان زشت و جادوگر

خوانده اند چون تورا ابرقدرت

باورت شد ، ولی ندانستی

قدرت برتر جهان خالق

وَ تو نزدش ز قطره ای کمتر

درس تاریخ را نمیفهمی

هرکه باشی ،به هرکجا برسی

می‌رسد انتقام ملّت ها

و به میخی کند تو را پنچر .