اشعار احمد یزدانی

آتش جانم بمن گفت ببین سرخیم ،، شعله ورم باقیم سرد شوم نیستم

اشعار احمد یزدانی

آتش جانم بمن گفت ببین سرخیم ،، شعله ورم باقیم سرد شوم نیستم

اشعار احمد یزدانی

تنگه ی واشیم و گردنه ی حیرانم
مستی نیمه شب و ذکر سحرگاهانم
ناز آواز بنانم ، هنر فرشچیان
شعر پروین و فروغم ، قدحِ قوچانم
مِی خوری باده فروشم ، دل عاشق دارم
بنده ای منتظرم ، کولی سرگردانم
برج میلاد نگاهم به جهان انسانیست
تخت جمشیدم و هر گوشه ای از ایرانم.

تبلیغات
Blog.ir بلاگ، رسانه متخصصین و اهل قلم، استفاده آسان از امکانات وبلاگ نویسی حرفه‌ای، در محیطی نوین، امن و پایدار bayanbox.ir صندوق بیان - تجربه‌ای متفاوت در نشر و نگهداری فایل‌ها، ۳ گیگا بایت فضای پیشرفته رایگان Bayan.ir - بیان، پیشرو در فناوری‌های فضای مجازی ایران
طبقه بندی موضوعی
بایگانی
نویسندگان

۲ مطلب با کلمه‌ی کلیدی «استکبار» ثبت شده است

 

مثلِ اسکندری ؛ نرون هستی

ای ترامپ خبیث و بدمنظر

به خیالت که مالک عالم

وَ خدائی ، وَ از همه برتر

شرق را کرده ای تو آلت دست

غرب را خوانده ای تیول خودت

شده ای مفتضح از هر دو طرف

فتنه ها میکنی به ضدّ بشر

روی انگشت خود بچرخانند

سارقانی که حرفه ای هستند

و تو بازیچه ای ، شدی راحت،

آلت دست عدّه ای شرخر

خرِ شیطانی و نمیدانی

شده ای چون نمادِ بدعهدی

رویِ تاریخ شد دگر تیره

از تو شیطان زشت و جادوگر

خوانده اند چون تورا ابرقدرت

باورت شد ، ولی ندانستی

قدرت برتر جهان خالق

وَ تو نزدش ز قطره ای کمتر

درس تاریخ را نمیفهمی

هرکه باشی ،به هرکجا برسی

می‌رسد انتقام ملّت ها

و به میخی کند تو را پنچر .

 

 

  • احمد یزدانی

پای تو میمانم ای خاک وطن در وقت تنگ
میزنم بر شیشه های کاخ استکبار سنگ
جبهه ی جنگ روانی جبهه ای گسترده است
می کند با خائنین داخلی کار فشنگ
دشمنان و جیره خواران در خیالات خوشند
پنبه دانه خواب می بیند شتر با آب و رنگ
دشمن است و ظاهراً دلسوز ملّت گشته است
جبهه ی واحد بُوَد پاسخ نه شلّیک تفنگ
با رسانه ، با خبر ، ابزارِ فیلم و سینما
از همان آغاز پیروزی نمود اعلان جنگ
ملّت ایران عمیق است و بزرگ و ریشه دار
زیر بار گربه آیا می رود هرگز پلنگ؟
می رود سختی و می آید بجایش راحتی
شب بسوی روز می راند ، شود دنیا قشنگ.
#احمد_یزدانی

  • احمد یزدانی