اشعار احمد یزدانی

من بی حضور تو ای عشق شک نکن ، هستم چو کشتی در گِل نشسته ای

اشعار احمد یزدانی

من بی حضور تو ای عشق شک نکن ، هستم چو کشتی در گِل نشسته ای

اشعار احمد یزدانی

من که نفهمیده ام کیستم و چیستم
گرچه تمامی عمر سوختم و زیستم
آتش جانم به من گفت ببین سرخیم
شعله ورم باقیم سرد شوم نیستم .

دنبال کنندگان ۴ نفر
این وبلاگ را دنبال کنید
نویسندگان
جمعه, ۱۸ مهر ۱۳۹۹، ۱۱:۳۶ ب.ظ

ای صدای بلند و جاویدان

ای صدای بلند و جاویدان

اوج آواز مردم ایران

صوت داوودی زمان ، خورشید

زنده هستی برای دلداران


افتخار خرد ، غمی شیرین

گوهری بی نظیر و بی همسان

تا قیام و قیامت این خاک

نغمه هایت ترنّم باران

.

روبروی کژی شدی سدّی ،

نشدی لقمه ی چپش آسان

هرکه با تو نشست خوشبو شد

ربّنای تو اوج کارستان

.

خوش خرامان برو سفر خوش باد

خیر جاری و عشق بی پایان

در سفر هم تو زنده خواهی بود

ای شکوه و غرور کوهستان 

.

مانده بر تارک وطن جاوید

همچو فردوسی همه دوران

خاک طوس از قدومتان اکنون

قبله گاهی برای مشتاقان.

  • احمد یزدانی

جاویدان

صدا

صوت داوودی

ظلم

وطن