اشعار احمد یزدانی

من بی حضور تو ای عشق شک نکن ، هستم چو کشتی در گِل نشسته ای

اشعار احمد یزدانی

من بی حضور تو ای عشق شک نکن ، هستم چو کشتی در گِل نشسته ای

اشعار احمد یزدانی

من که نفهمیده ام کیستم و چیستم
گرچه تمامی عمر سوختم و زیستم
آتش جانم به من گفت ببین سرخیم
شعله ورم باقیم سرد شوم نیستم .

دنبال کنندگان ۴ نفر
این وبلاگ را دنبال کنید
نویسندگان
يكشنبه, ۳۰ آبان ۱۴۰۰، ۰۷:۱۹ ب.ظ

قلم ای خون به دل شکسته پرم


قلم ای خون به دل ، شکسته پرم

بال پرواز و قایق سفرم

دلخوش هستم به اشک و خندهٔ تو

راوی غم و شادی و هنرم

.

ای به دریای پر تنش تو بَلَم

درد تنهائی تو هست و دلم

خورده ام من قسم به خالق خود

به گسستن نکن مرا خجلم

.

حربهٔ تهمت و دروغ و جفا

بوده همواره قسمت ادبا

تو که پرچم بدست خود داری

سیبل شلّیک جاهلان همه جا

.

خیر جاری و مستمر تو گُلَم

دشمنی با رذالت است و دلم

گفتن از دین و دانش عاشقیم

حقّ مطلب وطن و آب و گِلَم

.

می شود سر زمان ناخوشیت

رنج بایکوت و درد بی کسیت

بحث سانسور بی سبب و خطا

می وزد باد شاد سرخوشیت

.

ای تو جانمایهٔ کمال و ادب

می رود ، شک نکن سیاهی شب

می شود روز و می دمد خورشید

بی ادب می رود به گور ادب .