اشعار احمد یزدانی

آتش جانم بمن گفت ببین سرخیم ،، شعله ورم باقیم سرد شوم نیستم

اشعار احمد یزدانی

آتش جانم بمن گفت ببین سرخیم ،، شعله ورم باقیم سرد شوم نیستم

اشعار احمد یزدانی

تنگه ی واشیم و گردنه ی حیرانم
مستی نیمه شب و ذکر سحرگاهانم
ناز آواز بنانم ، هنر فرشچیان
شعر پروین و فروغم ، قدحِ قوچانم
مِی خوری باده فروشم ، دل عاشق دارم
بنده ای منتظرم ، کولی سرگردانم
برج میلاد نگاهم به جهان انسانیست
تخت جمشیدم و هر گوشه ای از ایرانم.

تبلیغات
Blog.ir بلاگ، رسانه متخصصین و اهل قلم، استفاده آسان از امکانات وبلاگ نویسی حرفه‌ای، در محیطی نوین، امن و پایدار bayanbox.ir صندوق بیان - تجربه‌ای متفاوت در نشر و نگهداری فایل‌ها، ۳ گیگا بایت فضای پیشرفته رایگان Bayan.ir - بیان، پیشرو در فناوری‌های فضای مجازی ایران
طبقه بندی موضوعی
بایگانی
نویسندگان

۵ مطلب با کلمه‌ی کلیدی «پیراهن» ثبت شده است




  • احمد یزدانی




  • احمد یزدانی

بهر یک پیراهن اکنون یک قطار
میشود از سوی بسیاری نثار
نیست دیگر ریزعلی یادش بخیر
کرده کاری را که بوده کارزار
در دل سرمای شب با آن خطر
آتش پیراهنش داده قرار
آن قطار و سرنشینان از خطر
وارهانید و شده امّیدوار
در دل تاریخ این ملک کهن
ریزعلی ها تا همیشه ماندگار
نیست دیگر ریزعلی یا همچو او
تا کند با حرکتی نیکی شکار
رفته اند مردان مرد این دیار
مانده اند یکعدّه خام بی بخار

  • احمد یزدانی

یادت افتادم و از خود شده ام بیخود من
با خیال تو شوم همچو چراغی روشن
خاطرات تو همه شادی و من محتاجش
بی تو پوشیده من از رنج جهان پیراهن .

  • احمد یزدانی

 

داده است شفا به کور پیراهن تو

ای جان جهان مست ز بوی تن تو

سرگشته و حیران و غریبم ای عشق ،

 

من آمده ام ، دست من و دامن تو .

  • احمد یزدانی