از گلستان جهان بوئیده ام
میوه ها از شاخسارش چیده ام
دیده ام از زشت و زیبای وجود
هم زمین خوردم و هم بالیده ام
رفته ام تا اوج هر خوب و بدی
گاه گریان گاه هم خندیده ام
ظلم بسیاری بمن شد ، من ولی
چشم ها را بسته و بخشیده ام
همنشین شعله بودم سالها
اصطلاحاً گرگ بالان* دیده ام
تن در آتش ، جان در آتش بودو من
گُر گرفتم شعله ور گردیده ام
در میان شعله های هُرمِ خود
با تمام قدرتم جنگیده ام
در میان گیرو دار روزگار
از فَمَن یَعمَل بخود لرزیده ام
هرچه گشتم جز خودم موجب نبود
از همین رو از خودم رنجیده ام
با غرور خود و در اوج توان
در نجات از دام بد کوشیده ام
حاصل رنج و تلاشم خیر بود
نفسِ خود را زیر پا کوبیده ام
میزدم من او بپا میخواست من
مستمر در جنگ با او بوده ام
لطف حق با من و بودم من به راه
شاکرم از خالق نادیده ام.
#احمد_یزدانی
* بالان نام تله (دام) ای است که شکارچیان در جنگل برای به دام انداختن گرگها و حیوانات وحشی از آن بهره می برند.
گرگ بالان دیده ، یعنی گرگی که از این دام دهشتناک جان سالم به در برده است به دیگر سخن گرگ بالان دیده یعنی ، گرگ با تجربه ،
گرگ باران دیده صحیح نمیباشد.
@ahmadyazdany
- ۰ نظر
- ۰۸ خرداد ۹۶ ، ۲۰:۵۵