اشعار احمد یزدانی

آتش جانم بمن گفت ببین سرخیم ،، شعله ورم باقیم سرد شوم نیستم

اشعار احمد یزدانی

آتش جانم بمن گفت ببین سرخیم ،، شعله ورم باقیم سرد شوم نیستم

اشعار احمد یزدانی

تنگه ی واشیم و گردنه ی حیرانم
مستی نیمه شب و ذکر سحرگاهانم
ناز آواز بنانم ، هنر فرشچیان
شعر پروین و فروغم ، قدحِ قوچانم
مِی خوری باده فروشم ، دل عاشق دارم
بنده ای منتظرم ، کولی سرگردانم
برج میلاد نگاهم به جهان انسانیست
تخت جمشیدم و هر گوشه ای از ایرانم.

تبلیغات
Blog.ir بلاگ، رسانه متخصصین و اهل قلم، استفاده آسان از امکانات وبلاگ نویسی حرفه‌ای، در محیطی نوین، امن و پایدار bayanbox.ir صندوق بیان - تجربه‌ای متفاوت در نشر و نگهداری فایل‌ها، ۳ گیگا بایت فضای پیشرفته رایگان Bayan.ir - بیان، پیشرو در فناوری‌های فضای مجازی ایران
طبقه بندی موضوعی
بایگانی
نویسندگان

۵ مطلب با کلمه‌ی کلیدی «رویائی» ثبت شده است

رفتم بخیابان که تماشائی بود
هرکوچه برای خود چو دنیائی بود
از هر طرفی بسوی آن پنجره ای
دلهای خلایق همه دریائی بود
هرخانه پر از محبّت و عشق و صفا
از خنده و از خوشی چه غوغائی بود
خندیده و خوشحال و خرامان دیدم
در آخر کار خیر و مانائی بود
گفتم که رسید دوره ی عشق و صفا
تحریم و جوانبش سرِ پائی بود
سردم شد و لرزیدم و بیدار شدم
یک خواب قشنگ و خوب و رویائی بود.

  • احمد یزدانی

پسِ ذهنم خیالِ تو دفتر
ورقی میزدم که تا شاید
مطلبی ،نکته ای وَ خاطره ای
از تو در سطرهای آن دیدم

بهمین صورتی که میگویم
تو محقّق شدی وَ من با تو
زیر سایه کنار یک چشمه
گفتگو کرده ام وَ خندیدم

خنده ها بود و لذّتِ دیدار
وَ سفر با تو لابلای سطور
هی ورق پشت هم وَ شد تکرار
مثل عابر  به باغ چرخیدم

شب شد آنجا هوای سردی بود
تو پناهنده ی به آغوشم
وَ من و یک قلم وَ صفحه ی تو
می نوشتم که عشق ورزیدم

زده ای تو بهم خیالم را
بالِ پرواز من شکست آنجا
نیمه شب بودو من شدم بیدار
خواب آغوش یار می دیدم.

  • احمد یزدانی

دلتنگ توام نشسته در تنهائی
چشمم به ره تو تا که کِی بازآئی
تکخال قشنگ عالم آرا هستی
باشی تو شود فضای دل دریائی.

  • احمد یزدانی

رفتم بخیابان که تماشائی بود
هرکوچه برای خود چو دنیائی بود
جیب همه پر بود و خرید آسان بود
از خنده و از خوشی چه غوغائی بود
گفتم که رسید دوره عشق و صفا
تحریم جناب خان سرِپائی بود
سردم شد و لرزیدم و بیدار شدم
خواب خوش من عجیب و رویائی بود.

  • احمد یزدانی

بر لب بام من نشستی تو

ننشسته پریده رفتی تو

ای تو رویائی از سبکبالی

در خیالم همیشه هستی تو.

  • احمد یزدانی