اشعار احمد یزدانی

من بی حضور تو ای عشق شک نکن ، هستم چو کشتی در گِل نشسته ای

اشعار احمد یزدانی

من بی حضور تو ای عشق شک نکن ، هستم چو کشتی در گِل نشسته ای

اشعار احمد یزدانی

فرزند قلل و کوه و کوهستانم
مفتون جمال و جلوه ی گیلانم
شدپیشه ام عاشقی، چو شمعی روشن
در معرکه ی باد خوش و رقصانم
دائم و مرتّباً در آمد شدنم
چون مارکوپولو به گردش دورانم
من چشمه ام و مقصد من دریاهاست
آرام بسوی مقصدم میرانم
از صخره و قلّه های کوهستانی
سرسخت شدم ،مقاومت در جانم
گیلان که بهشتِ من وَ عشقم آنجاست
از دیدنِ روی ماه او خندانم
امّا همه ی نای و نوایم تهران
معتاد شدم به او ؛ خدا درمانم
اینها که شنیده اید یک جمله چنین
من ذرّه ای از بزرگیِ ایرانم

دنبال کنندگان ۴ نفر
این وبلاگ را دنبال کنید
نویسندگان

مردم بنویسید که غم میبارد
از دشمن و از دوست ستم میبارد
هر ابر که بار دشمنی در او هست
گاهی بزیاده گه به کم میبارد .

  • موافقین ۰ مخالفین ۰
  • ۰۷ خرداد ۰۲ ، ۰۱:۲۷
  • احمد یزدانی

با خاطره های تو خیالم درگیر
از دیدن روی تو نمیگردم سیر
در پیچ و خم خیال من میروئی
وقتی تو نباشی همه عالم دلگیر

  • موافقین ۰ مخالفین ۰
  • ۰۷ خرداد ۰۲ ، ۰۱:۲۶
  • احمد یزدانی

تو رفتی چو ویرانه عالم شده
دل شاد من خانه ی غم شده
پس از گفتن آخرین نه به من
بهشتم همان دم جهنّم شده

  • موافقین ۰ مخالفین ۰
  • ۰۷ خرداد ۰۲ ، ۰۱:۲۴
  • احمد یزدانی

من تیره گی شبم تو هستی چو چراغ
تاریکم و خسته جانم از درد فراق
روشن کُنیم اگر تو یک شب گل من
خورشید شوم درآیم از پشت محاق.

  • موافقین ۰ مخالفین ۰
  • ۰۷ خرداد ۰۲ ، ۰۱:۲۳
  • احمد یزدانی

🍁پائیز چو نقّاش زرنگی شده است
هرباغ چو یک تابلوی رنگی شده است
زاغ ته باغ گفته با داد و هوار ،
دنیا همه اش مکر و دورنگی شده است

  • موافقین ۰ مخالفین ۰
  • ۰۷ خرداد ۰۲ ، ۰۱:۱۸
  • احمد یزدانی

کنون که هستم و هستی به هم بورزیم عشق
به لحظه لحظه ی عمر و بدم بورزیم عشق
یقین که میگذرد عمر و نیست تردیدی
بجای تکیه به اندوه و غم بورزیم عشق .

  • موافقین ۰ مخالفین ۰
  • ۰۷ خرداد ۰۲ ، ۰۱:۱۶
  • احمد یزدانی

  • موافقین ۰ مخالفین ۰
  • ۰۲ خرداد ۰۲ ، ۲۳:۱۸
  • احمد یزدانی

تا تو را دارم خدا غمها برایم شادی است
از شمیم یاد تو زندان مرا آزادی است
ردّ پای آسمان دارم و عکس کهکشان
خاطر متروک دل با مهر تو آبادی است
شیطنت کردم اگر دلخوش به مهر و بخششت
عشق آتشبازیم در سینه مادر زادی است
من که در دل غم ندارم با حضور و یاد تو
ذکر تو در خاطرم دینی و استعبادی است
می نشیند تا غباری نادرستی در دلم
میشوم شرمنده از اینکه نگاهم مادی است
گفتن از خورشید و مه در نزد رویت کافریست
زندگانی در نبودت بود استبدادی است
واژه های بیصدا با یاد تو اوج صدا
هر زمستان با شما هرلحظه اش مردادی است
با دل و جان راضیم از هرچه فرمائی شما
نعل وارونه زدن با زیر و رو همزادی است .

  • موافقین ۰ مخالفین ۰
  • ۰۱ خرداد ۰۲ ، ۱۷:۲۶
  • احمد یزدانی

وطنم ای درخت در طوفان
تک و تنها میانه ی میدان
درد و رنجت مداوم و یکسر
مردمت در شدائد و حرمان
مهربانی ندیده مدّتها
تارت از حمله پودت از بحران
عاشقانت اسیر غربت ها
آب جویت شرنگ بی پایان
دختران دپرس و غم آلوده
پسران بی غرور و سرگردان
ثروتت ارث عدّه ای خودسر
کسب دانش به ثبت نام ارزان
هرچه باشی تو عاشقت هستم
پهلوانی اسیر نامردان
سرو آزاده ای تماشائی
چون یلی مبتلای بی دردان
ریشه دار و اصیل و مستحکم
داده ای بهر منطقت تاوان
مردمت عاشق تو در هر حال
عشق تو بی کرانه بی پایان .

  • موافقین ۰ مخالفین ۰
  • ۰۱ خرداد ۰۲ ، ۱۷:۲۲
  • احمد یزدانی

اسیر دست نااهلان بجای دوست بودم من
خداوندا بده چشمان فرق دوست با دشمن
بلاف دوستی یارم شدند و من پذیرفتم
ولی وقت عمل دیدم شنیدن نیست چون دیدن .

  • موافقین ۰ مخالفین ۰
  • ۰۱ خرداد ۰۲ ، ۱۷:۱۷
  • احمد یزدانی

خراب کاخ تمنّا و آرزوهایم
بباد رفته تمامی دین و دنیایم
تو آمدی و شدم زنده بار دیگر من
برای غرقه شدن در خطر مهیّایم .

  • موافقین ۰ مخالفین ۰
  • ۰۱ خرداد ۰۲ ، ۱۷:۱۱
  • احمد یزدانی

نمودم کاخ مهرت را درون سینه ام ویران
تو را کشتم و چالت کرده ام در قعر گورستان
رفیق بی وفا را بهتر از دشمن نمیدانم
ولی افسوس دیر است و نمانده فرصت جبران.

  • موافقین ۰ مخالفین ۰
  • ۰۱ خرداد ۰۲ ، ۱۷:۰۷
  • احمد یزدانی

کرده با شعر و سخن در بودن خود دلبری
خوبی از هرکس که دیدم گفتمش تاج سری
انتقادات فراوان دیدم و لطف زیاد
عدّه ای بد گفته گفتند عدّه ای افسونگری
من نوشتم تا بماند بعد مرگم در جهان
این جهان باقی و منهم رهگذر در معبری
دیده ام از زیر و روهای جهان بی وفا
بدبیاری بوده گاهی قسمتم نیک اختری
بی وفائی باوفائی جنب هم نزدیک هم
مینماید هرکسی خود را عیان چون گوهری
مانده باقی در جهان از ما فقط نیکی بدی
نه تو میمانی نه من باشد کلام آخری .

  • موافقین ۰ مخالفین ۰
  • ۰۱ خرداد ۰۲ ، ۱۷:۰۵
  • احمد یزدانی

همه دیدیم مردم ما خرافه
به ویروسی نکرد حتّی افاقه
سخن را از خردمندان بگیریم
ز رمّالان خرد حرفی گزافه .

  • موافقین ۰ مخالفین ۰
  • ۰۱ خرداد ۰۲ ، ۱۷:۰۲
  • احمد یزدانی

دیگر شده وقت رفتن من
از درد فراق گفتن من
یک تجربه بود تلخ و شیرین
گفتن ز تو ناشنفتن من
سخت است برای من جدائی
اسرار درون نهفتن من
امّا چه کنم که رسم دنیاست
بیدار شدن و خفتن من .

  • موافقین ۰ مخالفین ۰
  • ۰۱ خرداد ۰۲ ، ۱۷:۰۰
  • احمد یزدانی

چه زمان بدی شده حالا
چون شناسنامه ات شده مالت
ذرّه ای اشتباه کنی گردد
مثل باری به شانه اموالت
واقعاً غیر مهربانی نیست
مرهم لحظه های بدحالت
عشق اگر رفته باشد از دستت
رفته برباد کلّ آمالت
نگرانم برای تو ای دوست
نگران صفا و جنجالت
با همه پستی و بلندی ها
عاشق هستم به قیل و بر قالت
دوست دارم تو را و میخواهم
تو جلو بوده من به دنبالت.

  • موافقین ۰ مخالفین ۰
  • ۰۱ خرداد ۰۲ ، ۱۶:۵۸
  • احمد یزدانی

🔔اعلان برائت از منوّرفکران
از طعنه زنان و مردم بی ایمان
آزاده ای از کُنام ایران بزرگ
چون خاک ته کفش تمام ایران

  • موافقین ۰ مخالفین ۰
  • ۰۱ خرداد ۰۲ ، ۱۶:۵۰
  • احمد یزدانی

خالقا هم درد و هم درمان تو راست
خالقا آغاز تا پایان تو راست
درد تو باشد بروی چشم من
درد تو باشد لباس خشم من
درد تو باشد برای من دوا
درد تو درمان من باشد خدا
جان که بی درد است دیگر بنده نیست
چون جسد باشد که گوئی زنده نیست
اوج خوشبختی رضایت در غم است
شکوه و کفران نعمت ماتم است
درد هرکس را نباشد جاهل است
چون محک روشن کند اهل دل است
گوهر الماس اگر ارزنده است
رنج و سختی ارزشش را داده است
چون که الماس است باشد پربها
ورنه چون سنگ است خوار و بی بها
هرکه دردش نیست همچون مرده است
در میان مردگان سرکرده است
درد اگر در نزد من دارد بها
دیده ام در درد حکم کیمیا
درد جانم تا ثریّا برده است
درد روحم را به بالا برده است
طاقتم داد و رضایت ، امنیّت
کشت در ذاتم منِ بی خاصیّت
در میان درد خود را جسته ام
درد موجب شد که از خود رسته ام
سالها از درد پیچیدم به خود
چون که صبرم دید خود آرام شد
سالها با درد ره طی کرده ام
شکوه ای از درد خود کِی کرده ام ؟
سالها در میکده سر کرده ام
گوش جان را بر بدی کر کرده ام
بوده ام بر درد جانم پای بند
جان ندید از درد جسم من گزند
در نگر در من ببینی خویش را
جای زخم بیشمار از نیش را
من تو را در روبرو آئینه ام
مخزن اسرار باشد سینه ام
آی انسان ای بزرگ این جهان
درد جانت هست درمانت بدان
درد دل بسیار در این سینه هست
بیشمار از عشق و گاهی کینه هست
درد درمان است نترس از درد خود
استقامت کن شوی همدرد خود
می رسد هنگام درمان دور نیست
روشنی آید زمانی نور نیست
در زمان درد درمان لذّت است
چون که سختی رفت گاه عزّت است.

  • موافقین ۰ مخالفین ۰
  • ۲۹ ارديبهشت ۰۲ ، ۱۹:۵۷
  • احمد یزدانی

بود ایران در عالم یک پدیده
جهان ماننداو هرگز ندیده
ندید هرگز کسی از او تجاوز
نسیم صلح از او دائم وزیده
تحمّل کرده ظلم از عالمی را
دگر خنجر بجای بد رسیده
زند آتش بجان احوال مردم
که از تبعیض نامردم چشیده
بگورش رفته آسایش و راحت
ز یک عدّه که از مردم بریده
فراری های بی اصل و اصالت
همانهائی که دزدیده پریده
شده تبعیض و دزدی آفت ما
خوشی و خنده گشته آب دیده
سکوت اندازه دارد خسته هستیم
شدیم از شدّت سختی خمیده
همه دیده که نسل ما به همّت
که خط قرمزش بوده عقیده
دفاعی کرده با تقدیم خون ها
نگشته عزّت نفسش خریده
اگرچه نصف عالم دشمنش بود
برایش نقشه های بد کشیده
ولی با قدرت امّید و ایثار
خودش را در جهان بالا کشیده
نرفته زیر بار دشمنانش
شد از سختی چو خنجر آبدیده
ولی از غارت یک عدّه خودخواه
ز جام بی وفائی ها چشیده
ولی اکنون زمان ویژه آغاز
جوانان کرده طرح فکر و ایده
از آنجائی که انسان وقت زادن
شود با شکل خاصش آفریده
چه خوب است تا که هر نسلی بدستش
شود نقّاشی رشدش کشیده
چه بهتر تا که بهره برده از آن
و حکّام زمان از آن شنیده
نهاده خودپسندی را به یک سو
نخوانند خویشتن را برگزیده
بپرسند از نظرهای جوانان
جوانانی که میهن پروریده
اگر اینگونه میکردند قبلاً
نمیشد پرده ها اینسان دریده
اگرچه عالمی در گیر و دار است
شجاعت از جوامع پرکشیده
ولی ایران و ایرانی عزیز است
هزینه داده در راه عقیده
اگر از رفته ها عبرت بگیریم
بلوف های شیاطین را ندیده
به بازوی خرد با خیر و خوبی
نموده انتخابی برگزیده
تفرّق را بگور خود سپرده
خدا را با ارادت کرده سجده
شده احیا بزرگی های ایران
جهان بهر تماشا صف کشیده
همه ایرانیان شاداب و خندان
دوباره بام عالم را خریده .

  • موافقین ۰ مخالفین ۰
  • ۲۹ ارديبهشت ۰۲ ، ۱۹:۵۴
  • احمد یزدانی

خون ها به گردنتان است حاکمان
داده بهانه به دست ستمگران
ایرانیان اصیل و نجیب را
کردید ملعبه ی مردم جهان .

  • موافقین ۰ مخالفین ۰
  • ۲۹ ارديبهشت ۰۲ ، ۱۹:۵۰
  • احمد یزدانی