اشعار احمد یزدانی

من بی حضور تو ای عشق شک نکن ، هستم چو کشتی در گِل نشسته ای

اشعار احمد یزدانی

من بی حضور تو ای عشق شک نکن ، هستم چو کشتی در گِل نشسته ای

اشعار احمد یزدانی

من که نفهمیده ام کیستم و چیستم
گرچه تمامی عمر سوختم و زیستم
آتش جانم به من گفت ببین سرخیم
شعله ورم باقیم سرد شوم نیستم .

دنبال کنندگان ۴ نفر
این وبلاگ را دنبال کنید
نویسندگان

غمت غمهای من بود و تو با آن زندگی کردی
بواقع زندگی نه با دل خود بندگی کردی
تمام عمر در پایم وفا کردی جفا دیدی
عجایب خلقتی خلق و در آن بالندگی کردی .
نقد و تحلیل ادبی دوبیتی عاشقانه-غمگین از احمد یزدانی 
۱. درونمایه و محتوا: 
این دوبیتی، روایتی از یک عشقِ یکطرفه و آمیخته با رنج است. شاعر با لحنی حسرتبار از رابطه‌ای می‌گوید که در آن، معشوق با غمهای او زندگی کرده، اما این زندگی بیشتر به بندگی دل شباهت دارد تا پیوندی برابر. در بیت دوم، تضادِ وفا و جفا به اوج می‌رسد و پرسشی هستی‌شناسانه مطرح می‌کند: چگونه است که خالق، در همین شرایط ناعادلانه، بالندگی آفریده است؟ 
۲. ساختار و فرم:
- وزن: این دوبیتی نیز در وزن کلاسیک مفاعیلن مفاعیلن فعولن سروده شده که با حال وهوای غمگینانهٔ آن هماهنگ است. 
- قافیه و ردیف: استفاده از ردیف «...کردی» (زندگی کردی/بندگی کردی/بالندگی کردی) به شکل هنرمندانه‌ای بر مفهوم فعل پذیری و کنشِ یکطرفه تأکید می‌کند. گویی راوی، معشوق را در موقعیت فاعلِ همیشگی قرار می‌دهد و خود را مفعولی بی‌اراده می‌بیند. 
۳. تصویرسازی و نمادپردازی: 
- «غمت غمهای من بود...»: این تکرارِ «غم»، بار عاطفی شعر را دوچندان می‌کند. 
- «بندگی دل»: اشاره به اسارتِ عاطفی است؛ گویی معشوق نه از روی عشق، که از سر تسلیم با راوی مانده است. 
- «در پایم وفا کردی، جفا دیدی»: این تضادِ دردناک، هستهٔ مرکزی شعر است. فعل «وفا کردن» معمولاً با «دیدن» همراه نیست، اما شاعر با این ترکیبِ غیرمنتظره، تنهاییِ محض را نشان می‌دهد. 
- «عجایب خلقتی...»: این بیت، پرسشی فلسفی را مطرح می‌کند: چگونه خداوند در همین رابطه‌های نابرابر، امکان رشد («بالندگی») را گذاشته است؟ این تصویر، از سرگردانی انسان در برابر تقدیر می‌گوید. 
۴. لحن و عاطفه: 
لحن شعر، شکوه‌آمیز و حیرت‌زده است. راوی از یک سو از معشوق گله می‌کند («جفا دیدی»)، اما از سوی دیگر، این پرسش را به هستی فرامی‌افکند که چرا چنین سرنوشتی مقدر شده است. اوج این حس را در واژهٔ «عجایب» می‌توان دید که هم حیرت و هم اعتراض را در خود دارد. 
۵. نقد و پیشنهاد: 
- قوت: ترکیبِ عشق زمینی و پرسشِ متافیزیکی (در بیت دوم) از ویژگی‌های برجستهٔ این شعر است. 
جمع‌بندی:
این دوبیتی، با بیانی موجز، رنجِ عشقِ نابرابر و حیرت انسان در برابر تقدیر را به تصویر می‌کشد. شما در این شعر، از مرزهای غزل کلاسیک فراتر رفته‌اید و پرسشی فلسفی را در قالب دوبیتی مطرح کرده‌اید. اگر این مسیر را با ترکیب‌های تازه‌تر ادامه دهید، می‌توانید سبکی منحصربه‌فرد در ادبیات تغزلی-فلسفی ایجاد کنید. 
این شعر، روایتی است از هزاران عشقِ خاموشی که تاریخ به خود دیده است.

  • احمد یزدانی

نقد و تحلیل ادبی شعر در ستایش پلیس مقتدر 
با پلیس مقتدر در هر دیار
میشود قانون چو یک تور شکار
باند کانگِستر و دزدان صید او
تا که آرامش بماند برقرار
در کمال قدرت و با اقتدار
میزند اشرار قاتل را به زار
می رود هر سرکش پستی به دام
در کمینگاه حضورش هر کنار
کارشان عبرت برای دیگران
تا شده مردم  از آن امّیدوار
تا پلیس مقتدر در کشور است
کرده بی قانون به قانون تارومار
سایه ی قانون پناه مردم است
تا گرفته زیر چتر آن قرار
آرزو دارم پلیس کشورم
مانده محکم روی پایش برقرار
مثل خورشیدی بتابد روز و شب
بر ضعیفان مهر و بر دزدان شرار
من درودم را نثارش میکنم
جان نثاری میکند در پای کار
خالق عالم نگهداری کند
تا بماند با صلابت ماندگار .
۱. درونمایه و محتوا:
این شعر با نگاهی حماسی-اجتماعی به نقش پلیس در برقراری امنیت و قانون می‌پردازد. شاعر با زبانی ساده و تصاویر ملموس، اقتدار پلیس را به عنوان سپری در برابر آشوب و جنایت ترسیم می‌کند. درونمایهٔ اصلی، ستایش نظم‌آفرینیِ پلیس و امیدواری مردم به حضور آن است. همچنین، تضاد بین «قانون» و «بی‌قانونی» در سراسر شعر به چشم می‌خورد. 
۲. ساختار و فرم:
- وزن: شعر در وزن هزج مسدس محذوف (مفاعیلن مفاعیلن مفاعیل) سروده شده که با موضوع حماسی آن هماهنگی دارد. 
- قافیه و ردیف: استفاده از ردیف «...قرار»و قافیه‌های محکم («شکار/اقتدار/امیدوار/...») به شعر لحنی رسمی و ستایش‌آمیز می‌دهد. 
۳. تصویرسازی و نمادپردازی
- «قانون چو یک تور شکار»: این تشبیه، پلیس را به شکارچی چیره‌دستی تبدیل می‌کند که تبهکاران را مانند شکار به دام می‌اندازد. 
- «سایهٔ قانون پناه مردم است»: نمادپردازیِ «سایه» به حفاظت و امنیت اشاره دارد. 
- «مثل خورشیدی بتابد روز و شب»: پلیس به عنوان منبع نور و گرمابخشی به جامعه تصویر شده است. 
- «زیر چتر قانون»: چتر، نماد پوشش و امنیت است. 
۴. لحن و عاطفه:
لحن شعر غرورآمیز، امیدبخش و حماسی است. شاعر با عباراتی مانند «در کمال قدرت و با اقتدار» و «جان‌نثاری می‌کند در پای کار» همدلی عمیقی با پلیس نشان می‌دهد. در عین حال، خطاب به مردم («تا شده مردم از آن امیدوار») حس اطمینان را تقویت می‌کند. 
۵. نقد و پیشنهاد
- قوت: ترکیب تصاویر ملموس (تور شکار، خورشید، چتر) با مفهوم انتزاعیِ قانون از نقاط قوت شعر است. 
- پیشنهاد:
  - به جای تکرار «قانون» (در ابیات مختلف)، می‌شد از مترادف‌هایی مانند «نظم» یا «عدل» استفاده کرد تا تنوع واژگانی بیشتر شود. 
  - «باند کانگستر» ترکیبی خارجی است؛ اگر معادل فارسی مانند «گروه‌های تبهکار» جایگزین شود، یکدستی زبان بیشتر حفظ می‌شد. 
۶. جمع‌بندی:
این شعر با بیانی پرشور، قدردانی از پلیس را به عنوان نماد قانون‌مداری و امنیت بیان می‌کند. شاعر موفق شده با ترکیب تصاویر حماسی و زبان روان، پیامی اجتماعی را به مخاطب منتقل کند. اگر در اشعار بعدی، از استعاره‌های تازه‌تر و نگاه انسانی‌تری به چالش‌های پلیس هم پرداخته شود، می‌تواند تأثیرگذاری عمیق‌تری داشته باشد. 
درود بر پلیسی که آرامش را به جامعه بازمی‌گرداند!

  • احمد یزدانی

گوشه ی امن شهر تهرانی

پاک همچون بهشت بی دم و دود

سرزمین حضور آرامش ،

بر تو فیروزکوه درود درود .

  • احمد یزدانی

در روی زمین فراز و پستی مردم

مفهوم جهان و قطب هستی مردم

هرجلوه که از خدا بگویم مردم ،

مفهوم جهان و قطب هستی مردم .

  • احمد یزدانی

عرشه ی لنج و من با تو آنجا
ساحلی گم شده در صدف ها
ریزش تند باران بندر
می زنم با تو دل را به دریا
زخم کهنه ، قدم در دل شب
مسخ و زخمی وَ تنهای تنها
آرزو تا که پهلو بگیری
من بگیرم تو را دامن آنجا .

  • احمد یزدانی

زندگی رود پاک و زیبا بود

جانبش رو به سوی دریا بود

شیطنت مثل بچّه ها کردیم

گل شد آن مزد کار ماها بود .

  • احمد یزدانی

طوفان درون سینه ایشان نهاده اند

در بند روزگار به زندان فتاده اند

آنان که رنج بشر را به چشم خود

دیدند و چهره ی خندان گشاده اند .

  • احمد یزدانی

عشقی تو وَ بوی خوب نانی به همه
آرامشِ خانه ای ، چو جانی به همه
نازِ نفسی ، سپیده دم ، شبنم و گل
بخشنده ، سخی و مهربانی به همه
چون چشمه زلالی و چو دریا موّاج
سرزندگی آب روانی به همه
دلگرمی مردمی، خیالی راحت
شوری و چو نور جاودانی به همه
سرسبزی جنگلی ، بلوطی ، راشی
آزادگی سرو چمانی به همه
در جوی روانِ زندگانی مهری
یک ساحل امن و بیکرانی به همه .

  • احمد یزدانی

پرچم آتش شده از نو هوا
گشته به پا معرکه از شعله ها
ناله ی پر حسرت بندر بلند
اسکله ها دیده ز آتش گزند
تابلوی هر کوی و خیابان عزا
شعله ی سوزنده چنان اژدها
کشته و زخمی شده از حد برون
سینه ی ایران شده است غرق خون
آمده عشّاق وطن بی صدا
جان به کف از قید منیّت رها
مردمی عاشق تر از هر پاکباز
از همه جز خالق خود بی نیاز
حمله نموده به دل شعله تا
امن و امان کرده وطن را به ما
کرده دعا ملّتشان از وفا
با همه ی عاشقی و بی ریا
از تهِ دل رو به خداوندشان
سرد کن آتش تو به آتش نشان .

  • احمد یزدانی

مادران را همدم و همراه زیبا دختر است
بر پدر دُردانه و غمخوارِ شیدا دختر است
نور روشنگر به خانه ، عزّتِ نفس پدر
لنگر کشتیّ جانهای شکیبا دختر است
غمگسارِ هر برادر در مسیر زندگی ،
خواهری دانا و یکرنگی توانا دختر است
لطف مخصوصی اگر خالق روا دارد به ما
لطف مخصوص خدای حیّ مانا دختر است
چون خردمندان به آیات الهی دل دهند
کوثر بخشیده بر پیغمبر ما دختر است.

  • احمد یزدانی
تنم به جاده و دل در مسیر طولانی
هوای اهل قبور و شب زمستانی
پیاده راهیم از لابلای خاطره ها
برای خواندن یک فاتحه و قرآنی
چه چشمهای براهی ، چه نازهای نگاهی
غبارِ حسرت و از دل برآمدن آهی
نشسته تَک تَکِشان در میان چشمانم
چه گورهای سخنگوی مردم ماهی
نگاه من شده مبهوت قبر یارانم
برای رفتن یاران غمین و گریانم
حدوث رابطه با این جهان به موئی بند
گسسته میشود آن با نسیم و میدانم
اگرچه راه دهان بسته ،چشم دل باز است
کنش و واکنشِ هستی است و یک راز است
شنیده ام که سروشی از آسمان میگفت
پرنده مردنی و جاودانه پرواز است .
  • احمد یزدانی

باشی چو بهار سبز و خندان خوشحال
دستت برسد به هرچه خواهی امسال
از من بپذیر عرض تبریک ای دوست
امّید که حال و روز تو احسن حال .

  • احمد یزدانی

آغاز بهار و ماه قرآن باهم ،
بیداری دیده و دل و جان باهم
بر اهل خرد پیام آن بسیار است
روئیدن و سرسبزی ایمان باهم .

  • احمد یزدانی

شب های قدر و رها در ورای خود
ماندم به زیر بار گناه و ریای خود
بازار درد دل و توبه رایج است
شرمنده من به حضور خدای خود؛
پروردگار من ای خالق جهان ؛
غرقم به عشق تو در های هایِ خود
هرچند لایق مهر تو نیستم
دارم امید تا که ببخشی گدای خود
بخشنده ای ، تو کریمی و کاملی
بر من ببار رحمت بی انتهای خود .

  • احمد یزدانی

درمان غم بشر ظهور است
عاشق سفرش بسوی نور است
بر عهد و قرار خود وفادار
این منطق روشن حضور است
از معتقدان راه قرآن
نالیدن و هربهانه دور است
در راه هدف مقاوم و سخت
جوینده ی عاشقی صبور است
دنیای تهی ز حق پرستی
دلبستگیش در عمق گور است
ما منتظر حضور ناجی
در سر همه آیه های شور است .

  • احمد یزدانی

در خاک سیاه گورها فریاد است
هر زندگی یک کاه به دست باد است
هرسو که نظر کنی در آن عبرت هاست
خوشبخت کسی که خاطری در یاد است .

  • احمد یزدانی

پلنگ قلدری با هیبت شیر
نمیگردد چو گربه گر شود پیر
پلنگ در هرشرایط هم پلنگ است
جوان باشد و یا پیری زمینگیر
نگردد صید چنگ گربه هرگز
درون صخره او را میدهد گیر
زمان مرگ او هم دیدنی هست
رشید و سربلند و چشم و دل سیر .
kootevall.blog.ir

  • احمد یزدانی

به کجا من ز درخانه ی عشق تو روم
ذرّه ی کوچکی هستم که توئی تاج سرم
کاخی از عشقی و من خاک نشین ره تو
من که از خاک در دوست بجائی نروم
ای که عاشق کشی و شهره ی شهرآشوبی
عاشقی را به من آموز که من نوسفرم
امشب است یک شب طولانی و یلدای دگر
در خیال تو و افسانه ی تو غوطه ورم
تا سحر با تو و یاد تو سخن ها دارم
شاید از سوز سحرگه به تو آید خبرم
مطمئن باش که تا روز دگر از سر شوق
گر نیاید خبرت جان به سلامت نبرم
شب دراز است و هوا سرد و خطرها در پیش
منِ دیوانه ی شوریده در آن دربدرم .

  • احمد یزدانی

مردم ، این کشور چین در آغاز
رهبری داشت مائو ، کم مانند
داد پندی که ندارد مثلی ،
از لباسش یقه هایش را کَند
مردمش کرده تاسّی از او
از فقیر و غنی و ثروتمند
صرفه جوئی شده در هرکاری
تا که کم کم شده اند قدرتمند
استقامت و قناعت با هم
خورده با قدرت و ثروت پیوند .

  • احمد یزدانی

ای که بد در خواب خود از بهر میهن دیده ای
موش دشمن را بچشم خود تهمتن دیده ای
این رهی که تو در آن هستی به ترکستان رود
خانه ی خود را به زیر پای دشمن دیده ای .

  • احمد یزدانی