اشعار احمد یزدانی

من بی حضور تو ای عشق شک نکن ، هستم چو کشتی در گِل نشسته ای

اشعار احمد یزدانی

من بی حضور تو ای عشق شک نکن ، هستم چو کشتی در گِل نشسته ای

اشعار احمد یزدانی

فرزند قلل و کوه و کوهستانم
مفتون جمال و جلوه ی گیلانم
شدپیشه ام عاشقی، چو شمعی روشن
در معرکه ی باد خوش و رقصانم
دائم و مرتّباً در آمد شدنم
چون مارکوپولو به گردش دورانم
من چشمه ام و مقصد من دریاهاست
آرام بسوی مقصدم میرانم
از صخره و قلّه های کوهستانی
سرسخت شدم ،مقاومت در جانم
گیلان که بهشتِ من وَ عشقم آنجاست
از دیدنِ روی ماه او خندانم
امّا همه ی نای و نوایم تهران
معتاد شدم به او ؛ خدا درمانم
اینها که شنیده اید یک جمله چنین
من ذرّه ای از بزرگیِ ایرانم

دنبال کنندگان ۴ نفر
این وبلاگ را دنبال کنید
نویسندگان

۱۵۰۱ مطلب توسط «احمد یزدانی» ثبت شده است

تحلیل شعر «بندر در آتش» از احمد یزدانی 
(با رویکردی به فاجعهٔ حادثهٔ پلاسکو یا هر تراژدی ملی دیگر) 
بندر در آتش
پرچم آتش شده از نو هوا
گشته به پا معرکه از شعله ها
ناله ی پر حسرت بندر بلند
اسکله ها دیده ز آتش گزند
تابلوی هر کوی و خیابان عزا
شعله ی سوزنده چنان اژدها
کشته و زخمی شده از حد برون
سینه ی ایران شده است غرق خون
آمده عشّاق وطن بی صدا
جان به کف از قید منیّت رها
مردمی عاشق تر از هر پاکباز
از همه جز خالق خود بی نیاز
حمله نموده به دل شعله تا
امن و امان کرده وطن را به ما
کرده دعا ملّتشان از وفا
با همه ی عاشقی و بی ریا
از تهِ دل رو به خداوندشان
سرد کن آتش تو به آتش نشان .

این شعر، رزم‌نامه‌ای انسانی است که فاجعه‌ای جمعی را روایت می‌کند؛ جایی که آتش، ویرانی می‌آفریند، اما همبستگی مردمی، از خاکسترِ درد، امید می‌رویاند. 
---
### ساختار روایی شعر: 
1. صحنهٔ فاجعه (ابتدای شعر): 
   - *«بندر در آتش»*، *«پرچم آتش شده»* → نمادِ وطن در خطر
   - *«نالهٔ پرحسرت بندر»*، *«سینهٔ ایران غرق خون»* → شخصیت‌پردازیِ ایران به عنوان انسانی زخمی. 

2. پاسخ مردمی (میانهٔ شعر): 
   - *«عشّاق وطن بی‌صدا... از قید منیّت رها»* → ایثارگرانی که برای نجات، فردیت را فراموش می‌کنند. 
   - *«حمله نموده به دل شعله»* → نبرد نمادینِ انسان با مرگ. 

3. نیایش پایانی: 
   - *«سرد کن آتش تو به آتش‌نشان»* → دعایی برای پیروزیِ مهربانی بر ویرانی. 
---
### نمادهای کلیدی: 
- آتش: 
  - هم ویرانگر است (*«اژدها»*)، هم آزمونگر (*«قید منیّت را می‌سوزاند»*). 
- بندر: 
  - نماد امنیتِ ازدست‌رفته (بندر معمولاً جایگاه امن کشتی‌هاست، اما اکنون خود در آتش می‌سوزد). 
- پرچم: 
  - نشانهٔ هویت ملی که نه توسط دشمن، بلکه توسط بلایایی طبیعی یا تصادفی مورد تهدید قرار گرفته است. 
---
### ویژگی‌های ادبی: 
1. زبان فشرده و تصاویر سینمایی: 
   - *«تابلوی هر کوی و خیابان عزا»* → صحنه‌ای از شهرِ سوگوار. 
   - *«شعلهٔ سوزنده چنان اژدها»* → تشبیه آتش به هیولایی افسانه‌ای. 

2. تضادهای معنادار: 
   - آتش (ویرانی) ←→ امنیت (بازسازی). 
   - ناله (درد) ←→ دعا (امید). 

3. وزن حماسی: 
   - ابیات کوتاه و ضرب‌آهنگ تند، اضطرابِ حادثه را منتقل می‌کنند. 
---
### پیوندهای تاریخی و اجتماعی: 
- یادآور حادثهٔ پلاسکو (۱۳۹۵) یا آتش‌سوزی‌های گستردهٔ جنگل‌ها که در آنها فداکاری مردم به نمادی از وحدت تبدیل شد. 
- نقد پنهان به ساختارهای امنیتیِ ناکارآمد: *«امن و امان کرده وطن را به ما»* → گویا مردم، خود مسئولیت نجات را برعهده گرفته‌اند. 
---
### نقاط قوت شعر: 
- احساسات جمعی: شعر از «من» فراتر می‌رود و «ما»یی دردآگاه را می‌سازد. 
- پرهیز از شعارزدگی: با وجود مضامین میهنی، از کلی‌گویی پرهیز شده است. 
---
### پیشنهاد برای بازنگری: 
- افزودن جزئیات عینی (مثلاً اشاره به دود، صدای آژیرها، یا تصویر نجات‌یافتگان) به غنای تصاویر کمک می‌کند. 
---
جمع‌بندی: 
احمد یزدانی در این شعر، تراژدی را به حماسه تبدیل می‌کند. او نشان می‌دهد که چگونه بلایا می‌توانند وجدانِ خفتهٔ جامعه را بیدار کنند. شعر نه فقط سوگنامه‌ای برای ازدست‌رفتگان، که سندی است از توانایی انسان برای تاب‌آوری

🔥 نکتهٔ پایانی: 
آخرین بیت با اشاره به «آتش‌نشان» (هم به معنی خاموش‌کنندهٔ آتش، هم اشاره به خداوند)، هوشمندانه امید به رستگاری را در دلِ خاکستر می‌کارد.
https://www.instagram.com/channel/AbYc1hgX2Oaxvze7/

  • احمد یزدانی

تحلیل شعر «عشقی تو وَ بوی خوب نانی به همه...» از احمد یزدانی

عشقی تو وَ بوی خوب نانی به همه
آرامشِ خانه ای ، چو جانی به همه
نازِ نفسی ، سپیده دم ، شبنم و گل
بخشنده ، سخی و مهربانی به همه
چون چشمه زلالی و چو دریا موّاج
سرزندگی آب روانی به همه
دلگرمی مردمی، خیالی راحت
شوری و چو نور جاودانی به همه
سرسبزی جنگلی ، بلوطی ، راشی
آزادگی سرو چمانی به همه
در جوی روانِ زندگانی مهری
یک ساحل امن و بیکرانی به همه .
این شعر ستایشی است از عشقِ زمینی-آسمانی که همچون نان تازه، آب زلال و سرو آزاده، زندگی را برای همگان گرمی، طراوت و معنا می‌بخشد. شاعر با ترکیب تصاویر طبیعی و انسانی، عشق را به عنوان مایهٔ حیات و صلح جهانی ترسیم می‌کند. 
---
### درونمایه‌های کلیدی: 
1. عشق به مثابهٔ نیاز اولیه: 
   - *«بوی خوب نان»* → عشق همچون نان، ضرورتی ساده اما حیاتی است. 
   - *«آرامش خانه»* → عشق پایهٔ امنیت و آسایش است. 

2. عشقِ بخشنده و بی‌مرز: 
   - *«سخاوت، مهربانی به همه»* → عشقِ بی‌توقع که مانند چشمه و دریا به همه می‌بخشد. 
   - *«سرو آزاده»* → عشق، آزادی را از طبیعت می‌آموزد. 

3. پیوند عشق و طبیعت: 
   - *«شبنم، گل، جنگل، آب روان»* → عشق، قدرت زنده‌کنندگیِ طبیعت را دارد. 
   - *«ساحل امن و بیکران»* → عشق، پناهگاهی بی‌پایان است. 
---
### زیبایی‌های ادبی: 
- تشبیه‌های ملموس: 
  - عشق به نان (غذای روح)، به چشمه (تازگی)، به سرو (استواری). 
- تکرارِ «به همه»: 
  تأکید بر همگانی و جهان‌شمول بودنِ عشق
- حسِ چندگانگی: 
  عشق هم نازِنفس (ظریف) است، هم موّاج (پرتوان). 
---
### حس غالب: 
- امیدواریِ جمعی: عشق نه فقط برای معشوق، که هدیه‌ای برای بشریت است. 
- صلح درونی و بیرونی: عشق، هم آرامش فردی می‌آفریند، هم صلح جهانی
---
### پیوند با مفاهیم عرفانی: 
- *«نور جاودان»* و *«جوی زندگانی»* یادآور عشقِ حقیقی در ادبیات عرفانی است که مانند آب، جاری و حیات‌بخش است. 
---
### نقاط قوت: 
- ایجاز: در کمترین واژه‌ها، جامع‌ترین تصویر از عشق ترسیم شده است. 
- یکپارچگی تصاویر: همهٔ عناصر طبیعت در خدمتِ تعریفِ عشق هستند. 
---
جمع‌بندی: 
شعر احمد یزدانی منظومه‌ای است در ستایش عشقِ بی‌مرز. او عشق را از سطح رابطهٔ فردی فراتر می‌برد و آن را به نیازِ همگانیِ انسان و راه نجاتِ جهان تبدیل می‌کند. 

🌿 نکتهٔ پایانی: 
پیشنهاد می‌کنم بخشی به چگونگیِ گسترش این عشق (مثلاً با اشاره به کودکان، مهاجران، یا زخم‌خورده‌گان جنگ) اضافه کنید تا پیامِ صلح، عینی‌تر شود. 
https://www.instagram.com/channel/AbYc1hgX2Oaxvze7/

kootevall.blog.ir

  • احمد یزدانی

یک گوشه ی تاریخ وطن وشتین است
با پیر کمر سرودش آهنگین است
اسرار نهفته دارد از دیمه به دل
از خواب فراموشی خود غمگین است .

نقد و تحلیل ادبی دوبیتی «پیرکمر و وشتین» از احمد یزدانی
۱. درونمایه و محتوا: 
دوبیتی شما با نگاهی غمگینانه و نوستالژیک به منطقهٔ تاریخی «پیرکمر» و «وشتین» (از نواحی قدیمی فیروزکوه) میپردازد. این سرزمین، که روزی بخشی از شهر کهن «دیمه» بوده، اکنون زیر لایه های خاک و فراموشی زمان مدفون است. درونمایهٔ اصلی شعر اندوهِ فراموش شدگی تاریخ و حسرت بر گذشتهٔ ازدست رفته است. شاعر با زبان ساده اما تأثیرگذار از «اسرار نهفته» و «غمِ خواب فراموشی» سخن میگوید، گویی زمین خود روایتی خاموش دارد که تنها با شعر می توان آن را بازگو کرد. 
۲. ساختار و فرم: 
- وزن و موسیقی: دوبیتی شما در وزن مفاعیلن مفاعیلن فعولن (وزن متداول دوبیتی) سروده شده و با تکیه بر هجاهای کوتاه و بلند، آهنگی غمگنانه دارد. عبارت «سرودی آهنگین است» نیز به زیبایی با وزن شعر همخوانی دارد. 
- قافیه و ردیف: استفاده از قافیه‌های «وشتین/آهنگین» و «دل/غمگین»، پیوند موسیقایی مناسبی ایجاد کرده و بر حس نوستالژی تأکید می‌کند. 
۳. تصویرسازی و نمادپردازی: 
- «یک گوشهٔ تاریخ وطن»: این تعبیر، وشتین را به موزه‌ای متروک تشبیه می‌کند که یادگار فراموش‌شده‌ای از ایران است. 
- «اسرار نهفته دارد از دیمه به دل»: این بیت، زمین را انسانی‌گونه تصویر می‌کند که رازهایش را در سینه حفظ کرده است. «دیمه» (نام قدیم فیروزکوه) نماد هویتی گمشده است. 
- «خواب فراموشی»: این ترکیب، اشاره‌ای استعاری به غبار زمان دارد که بر تاریخ نشسته است. 
۴. لحن و عاطفه: 
لحن شعر غمگین اما پرسشگر است. شاعر از مخاطب می‌خواهد که به این فراموشی تاریخی توجه کند. عبارت «غمگین است» در پایان شعر، نه تنها اشاره به غمِ خود شاعر دارد، بلکه گویی طبیعت و تاریخ نیز از این بی توجهی انسان‌ها در رنج هستند. 
۵. نقد و پیشنهاد:
- قوت: پیوند هوشمندانهٔ تاریخ، اسطوره و طبیعت در قالب دوبیتیِ کوتاه، از نقاط قوت شعر است. 
- پیشنهاد: اگر به جای «آهنگین است» (که کمی کلی است)، از توصیفی عینی‌تر مانند «ناله‌های بی‌زبان است» استفاده می‌شد، تصویر قوی‌تری ایجاد می‌شد. 
- همچنین می‌توان در بیت دوم، به جای تکرار «است»، از فعل‌های پویاتر بهره برد تا حس حرکتِ زمان بیشتر نمایان شود. 
جمع‌بندی
این دوبیتی، با بیانی ساده اما عمیق، فریاد خاموش تاریخِ مدفون را بازتاب می‌دهد. شما در این شعر، تنها به توصیف یک مکان نپرداخته‌اید، بلکه هویتِ گمشدهٔ یک تمدن را به تصویر کشیده‌اید. اگر این مسیر را با تکیه بر تصاویر بکر و واژه‌های نمادین ادامه دهید، می‌توانید به سبکی شخصی در بازآفرینی تاریخ از طریق شعر دست یابید. 
پیرکمر و وشتین، اینک با شعر شما زنده شده‌اند!پیر کمر و وشتین

  • احمد یزدانی

غمت غمهای من بود و تو با آن زندگی کردی
بواقع زندگی نه با دل خود بندگی کردی
تمام عمر در پایم وفا کردی جفا دیدی
عجایب خلقتی خلق و در آن بالندگی کردی .
نقد و تحلیل ادبی دوبیتی عاشقانه-غمگین از احمد یزدانی 
۱. درونمایه و محتوا
این دوبیتی، روایتی از یک عشقِ یکطرفه و آمیخته با رنج است. شاعر با لحنی حسرتبار از رابطه‌ای می‌گوید که در آن، معشوق با غمهای او زندگی کرده، اما این زندگی بیشتر به بندگی دل شباهت دارد تا پیوندی برابر. در بیت دوم، تضادِ وفا و جفا به اوج می‌رسد و پرسشی هستی‌شناسانه مطرح می‌کند: چگونه است که خالق، در همین شرایط ناعادلانه، بالندگی آفریده است؟ 
۲. ساختار و فرم:
- وزن: این دوبیتی نیز در وزن کلاسیک مفاعیلن مفاعیلن فعولن سروده شده که با حال وهوای غمگینانهٔ آن هماهنگ است. 
- قافیه و ردیف: استفاده از ردیف «...کردی» (زندگی کردی/بندگی کردی/بالندگی کردی) به شکل هنرمندانه‌ای بر مفهوم فعل پذیری و کنشِ یکطرفه تأکید می‌کند. گویی راوی، معشوق را در موقعیت فاعلِ همیشگی قرار می‌دهد و خود را مفعولی بی‌اراده می‌بیند. 
۳. تصویرسازی و نمادپردازی
- «غمت غمهای من بود...»: این تکرارِ «غم»، بار عاطفی شعر را دوچندان می‌کند. 
- «بندگی دل»: اشاره به اسارتِ عاطفی است؛ گویی معشوق نه از روی عشق، که از سر تسلیم با راوی مانده است. 
- «در پایم وفا کردی، جفا دیدی»: این تضادِ دردناک، هستهٔ مرکزی شعر است. فعل «وفا کردن» معمولاً با «دیدن» همراه نیست، اما شاعر با این ترکیبِ غیرمنتظره، تنهاییِ محض را نشان می‌دهد. 
- «عجایب خلقتی...»: این بیت، پرسشی فلسفی را مطرح می‌کند: چگونه خداوند در همین رابطه‌های نابرابر، امکان رشد («بالندگی») را گذاشته است؟ این تصویر، از سرگردانی انسان در برابر تقدیر می‌گوید. 
۴. لحن و عاطفه: 
لحن شعر، شکوه‌آمیز و حیرت‌زده است. راوی از یک سو از معشوق گله می‌کند («جفا دیدی»)، اما از سوی دیگر، این پرسش را به هستی فرامی‌افکند که چرا چنین سرنوشتی مقدر شده است. اوج این حس را در واژهٔ «عجایب» می‌توان دید که هم حیرت و هم اعتراض را در خود دارد. 
۵. نقد و پیشنهاد: 
- قوت: ترکیبِ عشق زمینی و پرسشِ متافیزیکی (در بیت دوم) از ویژگی‌های برجستهٔ این شعر است. 
جمع‌بندی:
این دوبیتی، با بیانی موجز، رنجِ عشقِ نابرابر و حیرت انسان در برابر تقدیر را به تصویر می‌کشد. شما در این شعر، از مرزهای غزل کلاسیک فراتر رفته‌اید و پرسشی فلسفی را در قالب دوبیتی مطرح کرده‌اید. اگر این مسیر را با ترکیب‌های تازه‌تر ادامه دهید، می‌توانید سبکی منحصربه‌فرد در ادبیات تغزلی-فلسفی ایجاد کنید. 
این شعر، روایتی است از هزاران عشقِ خاموشی که تاریخ به خود دیده است.

  • احمد یزدانی

نقد و تحلیل ادبی شعر در ستایش پلیس مقتدر 
با پلیس مقتدر در هر دیار
میشود قانون چو یک تور شکار
باند کانگِستر و دزدان صید او
تا که آرامش بماند برقرار
در کمال قدرت و با اقتدار
میزند اشرار قاتل را به زار
می رود هر سرکش پستی به دام
در کمینگاه حضورش هر کنار
کارشان عبرت برای دیگران
تا شده مردم  از آن امّیدوار
تا پلیس مقتدر در کشور است
کرده بی قانون به قانون تارومار
سایه ی قانون پناه مردم است
تا گرفته زیر چتر آن قرار
آرزو دارم پلیس کشورم
مانده محکم روی پایش برقرار
مثل خورشیدی بتابد روز و شب
بر ضعیفان مهر و بر دزدان شرار
من درودم را نثارش میکنم
جان نثاری میکند در پای کار
خالق عالم نگهداری کند
تا بماند با صلابت ماندگار .
۱. درونمایه و محتوا:
این شعر با نگاهی حماسی-اجتماعی به نقش پلیس در برقراری امنیت و قانون می‌پردازد. شاعر با زبانی ساده و تصاویر ملموس، اقتدار پلیس را به عنوان سپری در برابر آشوب و جنایت ترسیم می‌کند. درونمایهٔ اصلی، ستایش نظم‌آفرینیِ پلیس و امیدواری مردم به حضور آن است. همچنین، تضاد بین «قانون» و «بی‌قانونی» در سراسر شعر به چشم می‌خورد. 
۲. ساختار و فرم:
- وزن: شعر در وزن هزج مسدس محذوف (مفاعیلن مفاعیلن مفاعیل) سروده شده که با موضوع حماسی آن هماهنگی دارد. 
- قافیه و ردیف: استفاده از ردیف «...قرار»و قافیه‌های محکم («شکار/اقتدار/امیدوار/...») به شعر لحنی رسمی و ستایش‌آمیز می‌دهد. 
۳. تصویرسازی و نمادپردازی
- «قانون چو یک تور شکار»: این تشبیه، پلیس را به شکارچی چیره‌دستی تبدیل می‌کند که تبهکاران را مانند شکار به دام می‌اندازد. 
- «سایهٔ قانون پناه مردم است»: نمادپردازیِ «سایه» به حفاظت و امنیت اشاره دارد. 
- «مثل خورشیدی بتابد روز و شب»: پلیس به عنوان منبع نور و گرمابخشی به جامعه تصویر شده است. 
- «زیر چتر قانون»: چتر، نماد پوشش و امنیت است. 
۴. لحن و عاطفه:
لحن شعر غرورآمیز، امیدبخش و حماسی است. شاعر با عباراتی مانند «در کمال قدرت و با اقتدار» و «جان‌نثاری می‌کند در پای کار» همدلی عمیقی با پلیس نشان می‌دهد. در عین حال، خطاب به مردم («تا شده مردم از آن امیدوار») حس اطمینان را تقویت می‌کند. 
۵. نقد و پیشنهاد
- قوت: ترکیب تصاویر ملموس (تور شکار، خورشید، چتر) با مفهوم انتزاعیِ قانون از نقاط قوت شعر است. 
- پیشنهاد:
  - به جای تکرار «قانون» (در ابیات مختلف)، می‌شد از مترادف‌هایی مانند «نظم» یا «عدل» استفاده کرد تا تنوع واژگانی بیشتر شود. 
  - «باند کانگستر» ترکیبی خارجی است؛ اگر معادل فارسی مانند «گروه‌های تبهکار» جایگزین شود، یکدستی زبان بیشتر حفظ می‌شد. 
۶. جمع‌بندی:
این شعر با بیانی پرشور، قدردانی از پلیس را به عنوان نماد قانون‌مداری و امنیت بیان می‌کند. شاعر موفق شده با ترکیب تصاویر حماسی و زبان روان، پیامی اجتماعی را به مخاطب منتقل کند. اگر در اشعار بعدی، از استعاره‌های تازه‌تر و نگاه انسانی‌تری به چالش‌های پلیس هم پرداخته شود، می‌تواند تأثیرگذاری عمیق‌تری داشته باشد. 
درود بر پلیسی که آرامش را به جامعه بازمی‌گرداند!

  • احمد یزدانی

گوشه ی امن شهر تهرانی

پاک همچون بهشت بی دم و دود

سرزمین حضور آرامش ،

بر تو فیروزکوه درود درود .

  • احمد یزدانی

در روی زمین فراز و پستی مردم

مفهوم جهان و قطب هستی مردم

هرجلوه که از خدا بگویم مردم ،

مفهوم جهان و قطب هستی مردم .

  • احمد یزدانی

عرشه ی لنج و من با تو آنجا
ساحلی گم شده در صدف ها
ریزش تند باران بندر
می زنم با تو دل را به دریا
زخم کهنه ، قدم در دل شب
مسخ و زخمی وَ تنهای تنها
آرزو تا که پهلو بگیری
من بگیرم تو را دامن آنجا .

  • احمد یزدانی

زندگی رود پاک و زیبا بود

جانبش رو به سوی دریا بود

شیطنت مثل بچّه ها کردیم

گل شد آن مزد کار ماها بود .

  • احمد یزدانی

طوفان درون سینه ایشان نهاده اند

در بند روزگار به زندان فتاده اند

آنان که رنج بشر را به چشم خود

دیدند و چهره ی خندان گشاده اند .

  • احمد یزدانی

عشقی تو وَ بوی خوب نانی به همه
آرامشِ خانه ای ، چو جانی به همه
نازِ نفسی ، سپیده دم ، شبنم و گل
بخشنده ، سخی و مهربانی به همه
چون چشمه زلالی و چو دریا موّاج
سرزندگی آب روانی به همه
دلگرمی مردمی، خیالی راحت
شوری و چو نور جاودانی به همه
سرسبزی جنگلی ، بلوطی ، راشی
آزادگی سرو چمانی به همه
در جوی روانِ زندگانی مهری
یک ساحل امن و بیکرانی به همه .

  • احمد یزدانی

پرچم آتش شده از نو هوا
گشته به پا معرکه از شعله ها
ناله ی پر حسرت بندر بلند
اسکله ها دیده ز آتش گزند
تابلوی هر کوی و خیابان عزا
شعله ی سوزنده چنان اژدها
کشته و زخمی شده از حد برون
سینه ی ایران شده است غرق خون
آمده عشّاق وطن بی صدا
جان به کف از قید منیّت رها
مردمی عاشق تر از هر پاکباز
از همه جز خالق خود بی نیاز
حمله نموده به دل شعله تا
امن و امان کرده وطن را به ما
کرده دعا ملّتشان از وفا
با همه ی عاشقی و بی ریا
از تهِ دل رو به خداوندشان
سرد کن آتش تو به آتش نشان .

  • احمد یزدانی

مادران را همدم و همراه زیبا دختر است
بر پدر دُردانه و غمخوارِ شیدا دختر است
نور روشنگر به خانه ، عزّتِ نفس پدر
لنگر کشتیّ جانهای شکیبا دختر است
غمگسارِ هر برادر در مسیر زندگی ،
خواهری دانا و یکرنگی توانا دختر است
لطف مخصوصی اگر خالق روا دارد به ما
لطف مخصوص خدای حیّ مانا دختر است
چون خردمندان به آیات الهی دل دهند
کوثر بخشیده بر پیغمبر ما دختر است.

  • احمد یزدانی
تنم به جاده و دل در مسیر طولانی
هوای اهل قبور و شب زمستانی
پیاده راهیم از لابلای خاطره ها
برای خواندن یک فاتحه و قرآنی
چه چشمهای براهی ، چه نازهای نگاهی
غبارِ حسرت و از دل برآمدن آهی
نشسته تَک تَکِشان در میان چشمانم
چه گورهای سخنگوی مردم ماهی
نگاه من شده مبهوت قبر یارانم
برای رفتن یاران غمین و گریانم
حدوث رابطه با این جهان به موئی بند
گسسته میشود آن با نسیم و میدانم
اگرچه راه دهان بسته ،چشم دل باز است
کنش و واکنشِ هستی است و یک راز است
شنیده ام که سروشی از آسمان میگفت
پرنده مردنی و جاودانه پرواز است .
  • احمد یزدانی

باشی چو بهار سبز و خندان خوشحال
دستت برسد به هرچه خواهی امسال
از من بپذیر عرض تبریک ای دوست
امّید که حال و روز تو احسن حال .

  • احمد یزدانی

آغاز بهار و ماه قرآن باهم ،
بیداری دیده و دل و جان باهم
بر اهل خرد پیام آن بسیار است
روئیدن و سرسبزی ایمان باهم .

  • احمد یزدانی

شب های قدر و رها در ورای خود
ماندم به زیر بار گناه و ریای خود
بازار درد دل و توبه رایج است
شرمنده من به حضور خدای خود؛
پروردگار من ای خالق جهان ؛
غرقم به عشق تو در های هایِ خود
هرچند لایق مهر تو نیستم
دارم امید تا که ببخشی گدای خود
بخشنده ای ، تو کریمی و کاملی
بر من ببار رحمت بی انتهای خود .

  • احمد یزدانی

درمان غم بشر ظهور است
عاشق سفرش بسوی نور است
بر عهد و قرار خود وفادار
این منطق روشن حضور است
از معتقدان راه قرآن
نالیدن و هربهانه دور است
در راه هدف مقاوم و سخت
جوینده ی عاشقی صبور است
دنیای تهی ز حق پرستی
دلبستگیش در عمق گور است
ما منتظر حضور ناجی
در سر همه آیه های شور است .

  • احمد یزدانی

در خاک سیاه گورها فریاد است
هر زندگی یک کاه به دست باد است
هرسو که نظر کنی در آن عبرت هاست
خوشبخت کسی که خاطری در یاد است .

  • احمد یزدانی

پلنگ قلدری با هیبت شیر
نمیگردد چو گربه گر شود پیر
پلنگ در هرشرایط هم پلنگ است
جوان باشد و یا پیری زمینگیر
نگردد صید چنگ گربه هرگز
درون صخره او را میدهد گیر
زمان مرگ او هم دیدنی هست
رشید و سربلند و چشم و دل سیر .
kootevall.blog.ir

  • احمد یزدانی