اشعار احمد یزدانی

من بی حضور تو ای عشق شک نکن ، هستم چو کشتی در گِل نشسته ای

اشعار احمد یزدانی

من بی حضور تو ای عشق شک نکن ، هستم چو کشتی در گِل نشسته ای

اشعار احمد یزدانی

من که نفهمیده ام کیستم و چیستم
گرچه تمامی عمر سوختم و زیستم
آتش جانم به من گفت ببین سرخیم
شعله ورم باقیم سرد شوم نیستم .

دنبال کنندگان ۴ نفر
این وبلاگ را دنبال کنید
نویسندگان

۱۵۰۸ مطلب توسط «احمد یزدانی» ثبت شده است

نمیدانی چه می بینم من از خون درخت تاک
هر آنکس خورده است یک جرعه از آن رفته تا افلاک
بیا بنشین کنار من که شاید پادهد روزی
تو هم نوشیده از آن تا شود دنیا و دینت پاک.

  • موافقین ۰ مخالفین ۰
  • ۲۶ ارديبهشت ۰۲ ، ۲۲:۴۷
  • احمد یزدانی

خوش بحالش آنکه باشد مادر بی مادری
غم زداید از دل و از چهره اش با دلبری
معبری سخت از برای امتحان خالق است
چون موفّق شد کند بر خلق عالم سروری
سینه بیمادران چون مهبط روح خداست
از چنین راز بزرگی بهتر است در نگذری
راز خوشبختی برایت گفته ام در دست توست
میتوانی خوانده آنرا یا که از من بگذری.

  • موافقین ۰ مخالفین ۰
  • ۱۵ ارديبهشت ۰۲ ، ۰۰:۵۱
  • احمد یزدانی
وطن رنجیده و در پیچ و تاب است
نمای رشد میهن بر سراب است
گرانی مشکل هر خانواده
تحمّل کردنش اوج عذاب است
نشد چون چاره و تدبیر جدّی ،
دگر درمان برایش بی جواب است
شده در ادّعامان اوج قدرت
ولی در رزق و روزی اضطراب است
گروه بی سواد و پر افاده ،
شده حاکم ، دل دانا کباب است
خردمندان نموده عزم هجرت
به هر چهره که میبینی نقاب است
بدریا می رود رودی که جاریست
بماند آب راکد منجلاب است
سفارش کرده مولا مردمان را
بفرزند زمان بودن ، چو خواب است
عمل جائی ندارد تا شعار است
شعار حاکم و ریتمش پر شتاب است
.خداوندا نگهبان وطن باش
نباشد لطف تو خانه خراب است
  • موافقین ۰ مخالفین ۰
  • ۱۵ ارديبهشت ۰۲ ، ۰۰:۴۷
  • احمد یزدانی

چون دلت با تو نباشد زندگی دارد چه سود
جسم بی دل لذّتی کی می برد از دشت و رود ؟
هرکه را یاری نباشد جسم و جانش مرده است
برنمی خیزد ز گور مردگان بانگ سرود .

  • موافقین ۰ مخالفین ۰
  • ۱۵ ارديبهشت ۰۲ ، ۰۰:۳۶
  • احمد یزدانی

رفته باشد چون خدا از یادها
هر نشانه میشود ما را خدا
عاقلان ترکیب احساسند و عقل
جز خدا خالق ندانند هرکه را .

  • موافقین ۰ مخالفین ۰
  • ۱۵ ارديبهشت ۰۲ ، ۰۰:۳۰
  • احمد یزدانی

درّه ای در بین فقر و ثروت است
علّتش تبعیض و رانت و نکبت است
چون عدالت نیست مردم در فشار
دزدی از جیب خلایق فرصت است
فرق فاحش شد بلای مردمان
عدّه ای سیر و رفیق دشمنان
باوفایان با مرام و با حیا
بار سنگین دفاع بر دوششان.

  • موافقین ۰ مخالفین ۰
  • ۱۵ ارديبهشت ۰۲ ، ۰۰:۲۴
  • احمد یزدانی

چون تو بسیار آمدند و رفته آقای رئیس
بوده قالتاقهای رندی که بقدرت هم حریص
میز اگر میماند اکنون تو نبودی پشت آن
میروی چون دیگران تو ، میز خود را کم بلیس
چون دوروزی فرصت خدمت بدستت آمده
کرده باشی خدمت مردم شوی شخصی شخیص
میز قبل از تو خبر داری کجا بود و چه کرد؟
برد بسیاری به چشمه تشنه لب آورد خیس
او عروس حجله های بیوفائی بوده است
گفته ام تا باشی ایمن از خیالات مریض
غم بخور از مردم خود همرهی کن با همه
دور کن از خود گروه پست و رذل و کاسه لیس .

  • موافقین ۰ مخالفین ۰
  • ۱۵ ارديبهشت ۰۲ ، ۰۰:۱۸
  • احمد یزدانی

هرکسی دیده تو را میشوی او را دلدار
خفته هرخانه جوانی ز خیالت بیمار
تا تو را شیوه ی دل بردن و شهرآشوبیست
رحم کن پای خود از خانه به بیرون مگذار.

  • موافقین ۰ مخالفین ۰
  • ۱۵ ارديبهشت ۰۲ ، ۰۰:۱۵
  • احمد یزدانی

یکسان نبود عمرم مداوم کرده تغییر
گاهی سفید و گه سیاه بودم چنان قیر
جوشیده ام در کوره های سخت بسیار
وقتی که گشتم پخته دیگر بوده ام پیر

  • موافقین ۰ مخالفین ۰
  • ۱۵ ارديبهشت ۰۲ ، ۰۰:۰۸
  • احمد یزدانی

با دلبری دل میبری از من تو زیبا
با عشق دیدار تو میخواهم جهان را
من دوستت دارم و می میرم برایت
هستی برای من تو شیرین تر ز رویا.

  • موافقین ۰ مخالفین ۰
  • ۱۵ ارديبهشت ۰۲ ، ۰۰:۰۶
  • احمد یزدانی

آلوده بحث ریا هستیم همه با هم
هم تو و هم ایشان و هم من با خدا هردم
با آنکه با چشمان خود من دیده ام آنرا
حاشا شد از هرکس که با سوگند پرسیدم

  • موافقین ۰ مخالفین ۰
  • ۱۵ ارديبهشت ۰۲ ، ۰۰:۰۰
  • احمد یزدانی

همیشه عاشق و در پای کارم

غلام عشقم و او هست یارم
تمام راهها را ره سپردم
شدم صدبار زنده باز مردم
همه آتش و آب و خاک هستم
به فرمانی ز سوی باد مستم
که تا دامن بسوزم از صبوری
نبینم بار دیگر روی دوری .

  • موافقین ۰ مخالفین ۰
  • ۲۳ فروردين ۰۲ ، ۲۲:۵۰
  • احمد یزدانی

بازهم فلسفه در جنگ کلام آوردن
از جنون با خرد و عقل پیام آوردن
خنجر از پشت فرو کرده سپس خندیدن
دشمنی کرده و سوغات سلام آوردن
باختن از چپ و از راست ولی خنده برد،
برلبت ، باز پناه بر لب جام آوردن
هرطرف هُل بدهند تا که تورا پرت کنند
دوستان را خفه کرده و به دام آوردن
شهر خالی شده و نیست کسی ساکن أن
بازهم صحبت آبادی و نام آوردن
برده اند فین که ببرّند سر میرزا را
حکم را داده وَ اِن قُلتِ حرام آوردن
نیست راحت که ببینی و ببندی چشمت
تا که باشی بچری ، بخت بکام آوردن
بر قرمساقی این عصر نخند ای عاقل
با خرافات شود رای عوام آوردن.

  • موافقین ۰ مخالفین ۰
  • ۱۶ فروردين ۰۲ ، ۱۱:۴۷
  • احمد یزدانی

چون فاطمه بنت اسد رو به خداوند
یاری طلبید از بَرِ زاییدن فرزند
برداشت تَرَک خانه کعبه به درون رفت
آمد علی و برلب گیتی شده لبخند
ماهِ رجب آغازِ سه ماهِ پر از عشق است
آنان که شدند معتکفش گشته فرهمند
رودیست پر از شیرو عسل جاریِ جنّت
هرکس که کند تَر لبی از آن شده خرسند
مولای جهان حضرت نورو خرد و شور
عشّاق همه با سیرهِ ایشان شده پیوند
هرکس بزند دَم به ولا یا که لقایش
روشن شود و تلخی او گشته چنان قند
مولاست که بر عالمیان زمزمِ ثانیست
هستی خودِ مولا بُوَد از چشم خردمند
آنکس که در او چشمه ی ایمان شده جاری
هرلحظه بگیرد زِ رسول و علیش پند
هرکس دل و جانش علوی شد عسلی شد
می پرورد این رود بزرگانِ برومند .

  • موافقین ۰ مخالفین ۰
  • ۱۶ فروردين ۰۲ ، ۱۱:۳۶
  • احمد یزدانی

همه بازیچه شدیم و همگی بازیگر
بر خودی دشمن و بر دشمن خود یاریگر
شده بیگانه خودی ، هرکه خودی بیگانه
داده ترس از تو مرا ، از من و تو آن دیگر
کرده اند حیثیت مام وطن را تاراج
اف به آنان که ز دشمن شده ما را بدتر
از بد حادثه در دام بلا افتادیم
غیرِ تدبیر و خرد نیست نجات از این شر
درد ما از خودِ خویش است نه از بیگانه
بارالها بکن اوضاع زمان را بهتر .

  • موافقین ۰ مخالفین ۰
  • ۱۶ فروردين ۰۲ ، ۱۱:۲۸
  • احمد یزدانی

عاشقی دلداده بود ، آموزگار
زد زمینش در تصادف روزگار
انقلابی بود کشور ، ملتهب
گشته بر امر معاش خود دچار
جنگ شد آغاز ، درمان سخت شد
مشکلاتش بار شد بر روی بار
دل اسیر قامت بیمار بود
لطف تدریس از برایش شد فشار
درد وجدان رفت در عمق وجود
کرده احساس خیانت ،  بیقرار
دید در رویایِ خود ، نسل بشر
بی سلاح عشق هر یک یک شکار
هرمعلّم لازم است تا با خِرَد
داده از مهرش به هستی اعتبار
از مهارتهای خوب زندگی ،
گفتگو کردن و رقص جویبار
صبر و خلّاقیّت و عفو و گذشت
معتقد بودن و در ره استوار
دوستی با جانور ،عشق وطن
لذّت از برگ درختان و بهار
شادبودن ، شادمانی ، رویِ خوش
بوی گلها‌، گوش دادن با وقار
اعتماد و عاشقی ، گنجِ سکوت
راستگوئی ، راست بودن ، ابتکار
با محبّت با مدارا حِلم و دین
بهره از ایمان راسخ ، بی شعار
دیدنِ خالق درون لحظه ها
شرم کردن از ستم با اقتدار ،
همرهِ گلهای زیبای دگر
کرده در درسش به شاگردان نثار
دید و دید و غم وجودش را گرفت
ترک کرد او کارِ خود را زار زار
در پیِ کارِ دگر رفت و از او
مانده خاکستر از آتش یادگار
نازنینانِ معلّم ، عاشقی ،
هست تنها شیوه ی مطلوب کار
روزتان آمد ، مبارک بادتان
روز عشق و روز شور و افتخار.

  • موافقین ۰ مخالفین ۰
  • ۱۶ فروردين ۰۲ ، ۱۱:۲۲
  • احمد یزدانی

سرِ حرف و سخن این است مردم
خُرافه آفت دین است مردم
در این هنگامه ی ویروس منحوس
نهاد علم غمگین است مردم

همه دیدیم دنیائی گزافه
نکرد حتّی به ویروسی افاقه
در این فرصت که جبراً گشته پیدا
خِرَد ، تجویز دوری از خرافه

خیال واهی خود دین ندانیم
بجز خود هرکه را بی دین نخوانیم
منابع را برای دین بجوئیم
به قرآن کرده رو آنرا بخوانیم .

  • موافقین ۰ مخالفین ۰
  • ۱۶ فروردين ۰۲ ، ۱۱:۰۶
  • احمد یزدانی

با مردم مظهرالعجایب
هر حادثه ریشه دار در غیب
برجای خودش نباشد هر چیز
حاضر به حقیقت است غایب

جمعند میان جمع اضداد
هرلحظه سوار گشته بر باد
از بندگی خرد رهیده
از دولت و کائنات آزاد

نازیده به بابک و خشایار
بالیده به بوعلی و عطّار
وقتی که سوال میشود هیچ
تحقیق قوی نبوده در کار

درگیر گرانفروشی خود
دربند چراغ موشی خود
نسبت بدهند آنور مرز
بدبختی و خودفروشی خود

این مردم ویژه را ببینید
لختی سر جای خود نشینید
هر حاشیه اصل و اصل غایب
در هیچ کجا چنین نبینید .

  • موافقین ۰ مخالفین ۰
  • ۱۶ فروردين ۰۲ ، ۱۱:۰۱
  • احمد یزدانی
گله دارم ، گله دارم من از دست شما یارب
شده پول آفت و ابزار بدبختی ما یارب
چو شیطانی به غارت میبرد عمر عزیز ما
و ما غارت شده کرده تماشا ظلم را یارب
تمام عمر درگیرو بدنبالش دوان هستیم
بهشت پول و جهنّم پول و هرجائی،چرا یارب؟
محبّت پول، عدالت پول، عبادت پول، زیارت پول
در اینجا یک خدا حاکم و پول است آن خدا یارب
شود سنجیده دین با پول ، معیار خرد پول است
اساس سنجش است و پایه ی معیارها یارب
شده دینداری از دستش سیه کاری ، خداوندا
نباشد مرگ بی پول و فقیران را صدا یارب
در این بازار مکّاره خدایا دین گرفتار است
دکان کاسبی شد ،کاروکسبی بیخدا یارب
اگر پولی نداری هرچقدر خوبی تو مجنونی
به نقد پول چون علّامه ای در هرکجا یارب
عدالت میگشاید چشم را بر ثروت و مکنت
ز ثروتمند با پولش شود دفع بلا یارب
کلید حلّ مشکلها و بر هرمردو زن رویا
اگر پولی نباشد کفرو عصیان برملا یارب
تمام راهها ختم به پول است و تو میدانی
روایت شد که در آخرزمان مشکل گشا یارب
اگر تلخ و اگر شیرین حقیقت دارد این مطلب
برای انعکاس حق ، نزن آئینه را یارب.

  • موافقین ۰ مخالفین ۰
  • ۱۶ فروردين ۰۲ ، ۱۰:۵۶
  • احمد یزدانی

دنیا که دل خرد ز دستش ریش است
چون نیک نظر شود زبانش نیش است
باید که قدم نهاد بر نفس و نوشت ،
در آینه هرچه دیده شد از خویش است .

  • موافقین ۰ مخالفین ۰
  • ۱۶ فروردين ۰۲ ، ۱۰:۴۹
  • احمد یزدانی