
- ۰۲ بهمن ۹۸ ، ۱۵:۲۵
مردان بزرگ آفتابند
هستند که تا بما بتابند
مانند چراغ راهِ تاریک
روشنگر و خوب و بی نقابند
در سینه شقایقی نهفته
در شهر چو شعر بکر و نابند
باران بهاریندو رویش
سرسبزی کوچه های باغند
بخشنده، سخی و باکرامت
زاینده چو چشمه های آبند
آرام چو خواب راحت شهر
دلسوخته آند ، چون گلابند
دستان بلند مهر و ایثار
مفهوم شریف یک کتابند.
#احمد_یزدانی #امان_الله_یزدانی #جناب_سرهنگ_یزدانی

اوج است فراز بی فرود است شهید
بر خیمه معرفت عمود است شهید
نوری که ندارد همچو خود مانندی
مفهوم همه بود و نبود است شهید .

تلخ است کام همه کام روزگار
باید نشسته بگویم مرا چه کار؟
باید نگویم اینکه فقیرند مردمان؟
باید نگویم از رخ زرد و تن نزار ؟
دامگه بودی و شیطان افتاد
در دل آتش دامی که نهاد
ترورت شد سند رسوائی
دشمنی رذل به آن فرمان داد
شد عوض صحنه ی عالم سردار
خون تو تفرقه را داد به باد
در بیان هنر ملّت ها
از ترامپ است ترور در هر یاد
هر کجا بحث ترور گردد باز
تو شهیدش شده هستی چو نماد
خون تو ماشه ی رویاروئی
انتقام است چو حق نی بیداد
شده امضا سند حق خواهی
شر به نابودی خود فرمان داد
خون تو بذر رفاقت افشاند
بین ایران و جهانی آزاد
تو شهید همه ی ملّتها
ضدّ اشغال و ترور ، استبداد
ید واحد شده ایرانی ها
دل کشور شد از این وحدت شاد .
کاش می شد حق چو نوری در دلم
چون نماز صبح و اشک صبحدم
در قیام و در قعود کار خود
می خورم افسوس عمر رفته ام .