اشعار احمد یزدانی

آتش جانم بمن گفت ببین سرخیم ،، شعله ورم باقیم سرد شوم نیستم

اشعار احمد یزدانی

آتش جانم بمن گفت ببین سرخیم ،، شعله ورم باقیم سرد شوم نیستم

اشعار احمد یزدانی

متفاوت هستم ، احمد یزدانی
با نگاهی ویژه ؛ بینشی انسانی
اهل شعر و واژه ، جمله را میکاوم
گاه صاف و آبی ؛ گاه هم بارانی
جنس من از هجرت ،ره سپردن کارم
عاشق تغییرات ؛ریشه ای ، بنیانی
مثل شمعی روشن ، سوز و سازی دائم
گریه هایم جانکاه ، ضجّه ها پنهانی
ساده ؛ بی پیرایه ،بی گره ؛ بی مشکل
خاطراتی روشن ؛ سختی و آسانی
ایده آلم قُلّه ، رو به آنجا راهی
ظاهرم آرام است ،سینه ام طوفانی
میکنم با شعرم ؛ رو به فردا پرواز
هاله ای از احساس ؛ مثبت و نورانی
عاشقِ زیبائی ، مثل گل ،آزادی
نا امیدی محکوم ، کردمش زندانی .

پیام های کوتاه
تبلیغات
Blog.ir بلاگ، رسانه متخصصین و اهل قلم، استفاده آسان از امکانات وبلاگ نویسی حرفه‌ای، در محیطی نوین، امن و پایدار bayanbox.ir صندوق بیان - تجربه‌ای متفاوت در نشر و نگهداری فایل‌ها، ۳ گیگا بایت فضای پیشرفته رایگان Bayan.ir - بیان، پیشرو در فناوری‌های فضای مجازی ایران
طبقه بندی موضوعی
بایگانی
پربیننده ترین مطالب
نویسندگان

۵ مطلب با کلمه‌ی کلیدی «خدا» ثبت شده است

  • احمد یزدانی

رفته باشد چون خدا از یادها
هر نشانه میشود ما را خدا
عاقلان ترکیب احساسند و عقل
جز خدا خالق ندانند هرکه را .

  • احمد یزدانی

  • احمد یزدانی

مردان خدا بوقت رفتن نورند
پیمان شکنان در این جهان در گورند
ایمان و عمل به عالمی ثابت کرد
وابستگی و شرافت از هم دورند.

  • احمد یزدانی

به آینه ی چشم خود بیا و ببین
بیاکه برایم نه عقل ماندو نه دین
شدم چون آبِ گرفتار جوی پیچاپیچ
از هرطرف خورم از  دوری تو کمین
تمامِ لحظه ی من از زمین بسوی هوا
غم است روانه که کرده ای تو چنین
دعای من شود آیا که کارگر افتد؟
بیائی و شده من آیت حدوث یقین؟
بیا و نجاتم بده از این ماتم
خدا کند که بیائی، خداکند ؛ آمین
احمد یزدانی

  • احمد یزدانی