- ۰ نظر
- ۰۴ آبان ۰۲ ، ۱۴:۴۴
پرچم آتش همه جا در هوا
گشته به پا معرکه از شعله ها
ناله ی درماندهٔ مردم بلند
مانده در آتش چو اسیری به بند
تابلوی هر کوی و خیابان عزا
آتش سوزنده چنان اژدها
آمده عشّاق وطن بی صدا
جان به کف از قید منیّت رها
مردمی عاشق تر از هر پاکباز
از همه جز خالق خود بی نیاز
حمله نموده به دل شعله تا
امن و امان گشته همه خانه ها
کرده دعا ملّتشان از وفا
با همه ی عاشقی و بی ریا
از تهِ دل رو به خداوندشان
سرد کن آتش تو به آتش نشان .
#احمد_یزدانی
آتشت افتاده در انبار کاهم بارها
کرده رسوا، برده دودم تا سر بازارها
ناشکیبم ،شعله ی عشق تورا دارم به دل
میزنم از دوریت در قبله گاهم زارها
دوستت دارم و با یادتو شادی می کنم
دلهره با تکنوازی میدهد آزارها
دست بردار از لجاجت، حرف آخر را بزن
با منی؟یا با رقیبم میکنی دیدارها؟
مثل ماری می گزد درد حضورش جان من
کرده روحم انتحار از تلخی افکارها
طاقت رنج حضورش را ندارم ، رحم کن
می کشد صد دایره از چرخشی پرگارها
دلخوشم تنها به یک وعده ، سرآید انتظار
می رسند آخر به یکدیگر دل و دلدارها
kootevall.blog.ir
نقّاش تو ، من شاعر
نقش از تو و از من دل
ای خالق من خواهم
مهرت شَوَدم شامل
با لطف نگاه خود
دورم کنی از مُهمِل
شعری بسرایم تا
باشد به عمل عامل
از حال وطن گفته
با حوصله و مجمل
شعری که در آن باشد
از عشق و خرد کامل
تا مانده به دوران ها
از خرمن من حاصل .
کرده ام من خاطرم را رفت و روب
یادم آمد وقت یک تنگ غروب
در دل پارکی من و تو خوش خیال
در زمستان بوده گرم از حال خوب
کرده از هر در سخن ها زمزمه
بوده آزاد و رها از واهمه
همره عشق و صفا تا دیروقت
در سکوت محض دور از همهمه
من برایت گفته از آینده ام
اینکه با عشق تو تنها زنده ام
تو برایم گفته ای از زندگی
گفته ای از عشق تو بالنده ام
کرده راحت وعده هامان را وفا
من بتو عاشق تو بر من مبتلا
سالها از پشت هم رفت و کنون
باغ ما سبز از وجود نوّه ها .
هر شنبه عهد خدا را وفا شود
دِین همه ز لطف الهی ادا شود
هرحاجتی که طلب شد ز هرکسی
با امر حضرت خالق روا شود .
یکشنبه روز یکی بودن و صفاست
هر جانبی که نگاهش کنی خداست
از او بخواه که بسویت نظر کند
درمان درد میکند از هرکه مبتلاست .