اشعار احمد یزدانی

من بی حضور تو ای عشق شک نکن ، هستم چو کشتی در گِل نشسته ای

اشعار احمد یزدانی

من بی حضور تو ای عشق شک نکن ، هستم چو کشتی در گِل نشسته ای

اشعار احمد یزدانی

من که نفهمیده ام کیستم و چیستم
گرچه تمامی عمر سوختم و زیستم
آتش جانم به من گفت ببین سرخیم
شعله ورم باقیم سرد شوم نیستم .

دنبال کنندگان ۴ نفر
این وبلاگ را دنبال کنید
نویسندگان

صفحه ی خالی عمرم نود و نه تا شد
آخرین صفحه ی آن گردی این دنیا شد
گفته با من به دل شب سخنی را یاری
ناامیدی سبب حسرت فردا ها شد
وقتی احساس نمودی که در آخر هستی
تازه آغاز شروع سفری زیبا شد
ذات هستی هنر ساختن انسان هاست
چون بمانی و بسازی گوهرت والا شد
زیر و رو کن تو زمین را و در آن بذر بکار
هنر کاشتنت خاطره در دل ها شد
علّت خلق جهان تنبیه آدم ها نیست
هرچه را ساخت بشر امر خدا احیا شد .
#احمد_یزدانی

  • موافقین ۰ مخالفین ۰
  • ۱۷ شهریور ۰۲ ، ۱۹:۲۱
  • احمد یزدانی

رنجی نبرده ای که بدانی چه میکشم
دردی ندیده ای که خوشی را شمرده غم
بیچاره بوده ام ز رفیقان هرزه گرد
آتش کشیده  عمر و غم آمد به پشت هم .

  • موافقین ۰ مخالفین ۰
  • ۱۷ شهریور ۰۲ ، ۱۹:۱۸
  • احمد یزدانی

روز با شب گفت ای دیرینه یار
هرکجا هستم تو هستی در کنار
ما دوتا باهم ولی بر ضدّ هم ،
با تناقض بوده عالم استوار .

  • موافقین ۰ مخالفین ۰
  • ۰۱ شهریور ۰۲ ، ۱۹:۱۶
  • احمد یزدانی

سینه ی آزادگان آتشفشان
از روشهای خلاف حاکمان
منتظر تا دست اعجازی رسد
داده آنها را نجات از دستشان.

  • موافقین ۰ مخالفین ۰
  • ۰۱ شهریور ۰۲ ، ۱۹:۱۵
  • احمد یزدانی

من نیستم تو کنارم چو نیستی
تو کیستی و کجائی و چیستی
در انتظار تو چشم انتظاریم
در دلبری تو فراتر ز بیستی .

  • موافقین ۰ مخالفین ۰
  • ۰۱ شهریور ۰۲ ، ۱۹:۱۳
  • احمد یزدانی

شد وبال گردنم دستی که بود
یار من یک عمر ، یاری مینمود
در نهایت پس گرفت هر کرده را
ذات دنیا را نموده وانمود .

  • موافقین ۰ مخالفین ۰
  • ۰۱ شهریور ۰۲ ، ۱۹:۱۳
  • احمد یزدانی

در خلقت کاخ آفرینش قدمیم
بازیچه ی دست شادمانی و غمیم
ما اشرف مخلوق جهانیم ، درست
یک نقطه بدنیای وجودیم و کمیم.

  • موافقین ۰ مخالفین ۰
  • ۰۱ شهریور ۰۲ ، ۱۹:۱۱
  • احمد یزدانی

اگر تحریف دشمن می تراشد
و در این منطقم شکّی نباشد
ریا با آتش سوزنده ی خود ،
بنای کاخ ایمان را بپاشد .

  • موافقین ۰ مخالفین ۰
  • ۰۱ شهریور ۰۲ ، ۱۹:۰۹
  • احمد یزدانی

رفت مرغ خیال من تا دور
تا به آغاز و ابتدای حضور
رفت میشوند و رفت پلدختر
قلّه های بلند ذهن و ظهور
رفت دل در فراز کوهستان
تا بلندای قلّه ی کیهان
رفت تا جم وَ ریز تا بالا
تا بلندای قامت کنگان
یاد باد ابتدای راه دراز
وقت تحصیل و درس فرزندان
آرزوهای بس تماشائی ،
و تماشای کار و همّتشان
رفتن تا به دورهای وطن
بوده در سینه نور اطمینان
آن بلوط کهن و گندمزار
تخته چاهان و مرز خوزستان
میشوند از پدیده های زمین
کار و کار و تلاش بی پایان
و سرانجام داده میوه ی خود
کار تنها رفیق خوب جهان .

  • موافقین ۰ مخالفین ۰
  • ۰۱ شهریور ۰۲ ، ۱۹:۰۸
  • احمد یزدانی

بشو عاشق و غمگین زندگی کن
بگو اشعار و سنگین زندگی کن
کنارت مطلع صدها غزل هست
سرودش کن و شیرین زندگی کن.

  • موافقین ۰ مخالفین ۰
  • ۰۱ شهریور ۰۲ ، ۱۹:۰۵
  • احمد یزدانی

فریاد ، نمی رسد به حق فریادی
مرده است خدای خطّه ی آزادی
پول است که میکند بیان حقّت را
اصرار کنی سر خودت را دادی .

  • موافقین ۰ مخالفین ۰
  • ۰۱ شهریور ۰۲ ، ۱۹:۰۴
  • احمد یزدانی

سرزمین اراده های قوی
سرزمین سعادت ابدی
خاک ایران سرای دینداران
دشمن هرچه زشتی است و بدی

  • موافقین ۰ مخالفین ۰
  • ۰۱ شهریور ۰۲ ، ۱۹:۰۳
  • احمد یزدانی

ذرّه ای هستم ز خاک این دیار
کرده همراهی هرکس پای کار
خائنان چند چهره نزد من ،
بوده مانند خسی بی اعتبار.

  • موافقین ۰ مخالفین ۰
  • ۰۱ شهریور ۰۲ ، ۱۹:۰۲
  • احمد یزدانی

همواره نشسته بود در جای خودش
مخفی شده در پناه رویای خودش
سعیی ننموده مزد آن می طلبید
زندانی در حصار دنیای خودش .

  • موافقین ۰ مخالفین ۰
  • ۰۱ شهریور ۰۲ ، ۱۹:۰۱
  • احمد یزدانی

منکر به اصول طول و پهنای وجود
در حبس تصوّرات بیجای خودش
برخاسته خورده بعد از آن میخوابید
یک گام نمیگرفت از جای خودش
از زندگی و زمانه اش مینالید
درگیر لباس تنگ دنیای خودش
رفتند همه او در عالمش تنها ماند
زندانی در حصار رویای خودش
هر روز به نقشی و شبش در نقشی
در مخمصه های سخت اجرای خودش
مفهوم بشر بلای جانش شده بود
زد تیشه به ریشه های فردای خودش .

  • موافقین ۰ مخالفین ۰
  • ۰۱ شهریور ۰۲ ، ۱۸:۵۹
  • احمد یزدانی

عدّه ای دیوانه دور هم خرابی کرده اند
وضع آبادی برای یک دوروزی خورد و خواب
رو شده دست نفوذ امّا حمایت میشدند
گفته است اربابشان باید بگردد آسیاب
حیله گر بوده و چون تعلیم کامل دیده اند
مانده در میدان و از حق گفته اند با آب و تاب
هرچه را نفیش نموده مرتکب گردیده اند
برده مردم را به صحّاری سوزان سراب
پشت میز از بس کباب مال مردم خورده اند
حالشان بد بوده حیران دائماً در پیچ و تاب
گفته ما حقّیم و باقی جملگی لقّ و بدند
حرفشان بنزین و شد بر آتش مردم شتاب
چونکه خود را مستقل خواندند و باقی ضدّ آن
حق گرفتار تناقض شد از آنها بی حساب
هرقراری از براشان مثل کاغذ پاره بود
بعد از هر گردنکشی آتش می آمد پرشتاب
روبرو هم بوده اند یکعدّه از واداده ها
بوده ترس از شعله ها برچهره آنها نقاب
این میان مردم گرفتار هیاهو ها شدند
فقر و بدبختی به میدان آمد و دست عذاب
مثل چندین باره تاریخی قبلی کنون
دهکده را کرده درگیر تشنّج ، اضطراب .

  • موافقین ۰ مخالفین ۰
  • ۰۱ شهریور ۰۲ ، ۱۸:۵۸
  • احمد یزدانی

بهترین سود همه منطقه را او می برد
هرچه را کاشته صدتا عوضش برمیداشت
خبر آمد که ترازوی مطفّف دارد
پرچمش را بخیانت به امانت افراشت
کم فروشان شده از خالق عالم تهدید
شد اسیر غضب هرکس که بشوخی انگاشت
از خدا میطلبم توبه کند از کارش
نکند میشود آتش و خسارت انباشت .

  • موافقین ۰ مخالفین ۰
  • ۰۱ شهریور ۰۲ ، ۱۸:۵۴
  • احمد یزدانی

🐥جوجه ای گفته است چنین با من
دیده ام هر زمان تو را خرسند
با کلاس و تمیز و آسوده
بوده شیک و قوی و عزّتمند

گفتم آری درست گفتی تو
چون ندیدی تلاش بی مانند
روز و شب در دل بیابان ها
بوده زحمت برای من چون قند

من قناعت گرم و آسوده
بوده یک عمر کار و من همدم
تو نبودی که تا ببینی من
کار خود را چگونه می کردم

چشمِ در راهِ همسر من را
خستگی های پیکر من را
تو ندیدی و یا که نشنیدی
از خطرهای بر سر من را

در زمانی که بود روز سیاه
هرقدم بوده روبرویم چاه
از سپیده الی سحر بیدار
همدمم بوده چاه و کارم راه

بوده همسن و سال من راحت
بیخیال از گذشتن فرصت
من ولی کار بوده سرگرمی
مینمودم تلاش با قدرت

و کنون چشم تو بظاهر هست
ایده آل تو هم ظواهر هست
چون نداری خبر ز مشکل ها
هرچه از من تو دیده طاهر هست

فرق دارد درون و بیرونم
عالمی غم و سینه ای خونم
عزّت نفس میشود موجب
تو تصوّر نموده میزونم .

  • موافقین ۰ مخالفین ۰
  • ۰۱ شهریور ۰۲ ، ۱۸:۴۷
  • احمد یزدانی

ریاست بود و میزی بود و پشتش
درخت دشمنی هر روز می کاشت
زمان برگشت و میزش واژگون شد
زمانه داس و او را هرزه انگاشت
شکایت مینمود از روزگارش
برایش راحتی یکروز نگذاشت
نمی گفت از عملکرد خودش هیچ
از آن تخمی که در آغاز ره کاشت
نمی چینی بجز آنی که کاری
دهد میوه تو را هر کاشت برداشت .

  • موافقین ۰ مخالفین ۰
  • ۰۱ شهریور ۰۲ ، ۱۸:۴۶
  • احمد یزدانی

بانی الطاف و مهری آسمانی بوده ای
بهترین خلق خدای مهربانی بوده ای
کرده ای کاری که کارستان خجل شد نزد تو
تو همان وعده که داده شد نهانی بوده ای.

  • موافقین ۰ مخالفین ۰
  • ۰۱ شهریور ۰۲ ، ۱۸:۴۴
  • احمد یزدانی