اشعار احمد یزدانی

من بی حضور تو ای عشق شک نکن ، هستم چو کشتی در گِل نشسته ای

اشعار احمد یزدانی

من بی حضور تو ای عشق شک نکن ، هستم چو کشتی در گِل نشسته ای

اشعار احمد یزدانی

فرزند قلل و کوه و کوهستانم
مفتون جمال و جلوه ی گیلانم
شدپیشه ام عاشقی، چو شمعی روشن
در معرکه ی باد خوش و رقصانم
دائم و مرتّباً در آمد شدنم
چون مارکوپولو به گردش دورانم
من چشمه ام و مقصد من دریاهاست
آرام بسوی مقصدم میرانم
از صخره و قلّه های کوهستانی
سرسخت شدم ،مقاومت در جانم
گیلان که بهشتِ من وَ عشقم آنجاست
از دیدنِ روی ماه او خندانم
امّا همه ی نای و نوایم تهران
معتاد شدم به او ؛ خدا درمانم
اینها که شنیده اید یک جمله چنین
من ذرّه ای از بزرگیِ ایرانم

دنبال کنندگان ۴ نفر
این وبلاگ را دنبال کنید
نویسندگان

دل و دماغ زمانه به قیر می ماند
برای خسته زمین چون حریر می ماند
در این زمان گرانی و فقر و بیکاری
گچ از نگاه گرسنه پنیر می ماند .

  • موافقین ۰ مخالفین ۰
  • ۲۱ مرداد ۰۲ ، ۲۲:۳۷
  • احمد یزدانی

این حرفهای اضافه بلای جان
در کوچه های نوشتن مزاحمان
از میشود جدائی من از تو ، با ولی
آغوش باز و تو خوابیده ای در آن.

  • موافقین ۰ مخالفین ۰
  • ۲۱ مرداد ۰۲ ، ۲۲:۳۳
  • احمد یزدانی

قصّه ی دریا و ماهیهای آن
حکمتی در سینه اش دارد نهان
ماهی اش می گوید ای پروردگار
من نگردم در دل توری شکار
کور کن چشمان صیّاد مرا
تا نگردم صید خشمی در خفا
آنطرف صیّاد با دست دعا ،
میرود هرشب سحر نزد خدا
ای خداوند بزرگ و مهربان
صید من کن ماهی ای روزی رسان
زن و فرزندان من در انتظار
تو بده با لطف خود برکت به کار
کورکن ماهی نبیند تور را
تا شود صید من از لطف شما
خالق عالم به تدبیری نهان
میکند کاری که حیران مردمان
گهگداری ماهی و گه تور کور ،
تا بچرخد با خردمندی امور .
#احمد_یزدانی

  • موافقین ۰ مخالفین ۰
  • ۲۱ مرداد ۰۲ ، ۲۲:۳۱
  • احمد یزدانی

روبرو گردنه های سرِ راه ، دست انداز
پشت سر عشق تو وَ پهنه شبهای دراز
سالها دربدری ، جاده و غربت ، دوری
آرزو با تو نشستن و تماشای تو باز.

  • احمد یزدانی

گیسوانت آبشاری از طلا

دیدگانت معبری از فتنه ها
لرزه بر اندام شهر انداختی
با همه خوبی و با ما بد چرا؟

  • احمد یزدانی

غرب است که با ثروت ما آباد است

زیرا که به صید نخبگان استاد است
ما مرکز تربیت و آنها مصرف ،
سهم وطن از چنین زراعت باد است.

  • احمد یزدانی

تقدیم سلام بر تمام ایران
کوچک وَ بزرگ از جوانان پیران
امّید گرانی برود در گورش
سختی بشود برای مردم آسان.

  • احمد یزدانی

ویژگیهای زبان فارسی
۱_ فارسی زبان دوّم کلاسیک جهان پس از زبان یونانی شناخته شده است
۲ _ فارسی از نظر شمار و تنوّع اصطلاحات در میان سه زبان اوّل جهان جای دارد
۳ _ فارسی از نظر تنوّع و دامنه واژه ها یکی از پرمایه ترین و بزرگترین زبان های جهان است
۴ _ زبان فارسی توانائی ساختن دویست و بیست و پنج میلیون واژه را دارد که در میان زبانهای گیتی بی مانند است
۵ _ فارسی سیزدهمین زبان پرکاربرد در اینترنت است
۶ _ زبان فارسی یک سده از لاتین و دوازده سده از انگلیسی جلوتر است
۷ _ از ده شاعر برتر جهان پنج تن آن فارسی زبان هستند
۸ _ فارسی برای شش قرن زبان رسمی کشورهای هند بنگلادش و پاکستان بود
۹ _ تهاجم عربی پس از ظهور اسلام نتوانست فارسی را مانند بسیاری از زبانهای دیگر از بین ببرد .
#انجمن_ادبی_کوتوال 
با استفاده از فضای نت

  • احمد یزدانی

وقتی که خبر نداری از وضع زمان
باید که نشسته گوشه چون بیخبران
بر من شده ثابت که بود راحتیت
در بستن دیده ی دل و دست و دهان.

  • احمد یزدانی

نه جرئت طرح استقامت باشد
نه قدرت ذکری از حماقت باشد
دانائی انسان سبب مشکلهاست
خوشبختی این زمان جهالت باشد.

  • احمد یزدانی

چشم ها بر در سفید از انتظار
گشته آزادی دوباره داغدار
تا به کی جنگ و گریز خیر و شر
تا به کی چشم انتظار و بیقرار؟

  • احمد یزدانی

🤬خشم حاکم بوده فرعونی فضا
تا پسر زاده نگردد هیچ جا
نیل طغیان کرد موسی در سبد
حفظ فرموده خدا موسای ما .

  • احمد یزدانی

در امید گفتگو با تو خوشیم
در خیال یاد رویت دلخوشیم
حضرت آزادی ای اوج قرار
کی ز جامت در حضورت می چشیم؟

  • احمد یزدانی

طوفان به پا شد در دل دریائی ایران
دیوانه از دستش خرافه بر ستم طغیان
ایمان چه زیبا گفت با اهل خرد آرام
شیطان بگورش میبرد لغزیدن خوبان .

  • احمد یزدانی

دلتنگ توام نشسته در تنهائی
چشمم به ره تو تا که کِی بازآئی
تکخال قشنگ عالم آرا هستی
باشی تو شود فضای دل دریائی.

  • احمد یزدانی


بایکوت شده ای خسته و بیحوصله ام
شد فتنه ی سانسور حسودان تله ام
دنبال نجات و رستِگاری سخن
از کوه صفا به مروه در هروله ام
https://t.me/ahmadyazdanypoem

  • احمد یزدانی

وقتی که بشر ز کمّیت کم شده است
یعنی که ز ماهیت جهنّم شده است
محدودیت کیفیّت گفت و شنود
باعث شده حاکم فضا غم شده است.

  • احمد یزدانی

نشسته غمزده در اوج خویشتنداری
به کُنج خلوت سلّول حبس اجباری
فضای ذهن و غم جانفزای محرومان
که مانده خانه بدون درآمد و کاری
چه مردها و زنان عزیز محترمی
اسیر پنجه دیو پلید بیکاری
چه مردمان گرفتار آبرومندی
رضا به مرگ خودند از فشار ناداری
شود که درد و مرض عبرتی پدید آرد
بشر دوباره رود روبسوی بیداری
خدا کند که شود عبرت توانمندان
برای رفع نداری نموده همکاری
قدم گرفته بشکرانه توانائی
که حل شود ز کسی مشکل و گرفتاری
خدا کند که بشر فارغ از حکومت ها
کند به جوی جهان مهربانیش جاری
خدا کند که درآید ز آستین دستی
بگیرد حقّ ضعیفان ز هر ستمکاری
به هر کجای جهان رفته با توانائی
گرفته حقّ وطن را کند طلبکاری .

  • احمد یزدانی

رفته است چوبی به ماتحتی فرو
کرده مفعولش ز نوبت گفتگو ،
وضع و حالِ روزگار ماست چون،
می‌کنند از پشت ، امّا روبرو
با تعارف بیخیال و خنده رو ،
گفته ، ای استاد از دزدان بگو،
گلّه وقتی مورد تاراج هست
از کبابش کوه و در پُر گشته بو
گفتگو از دزد‌ِ تنها بیخود است
دزد و چوپان باهمند بی گفتگو .

  • احمد یزدانی

چه روزگار غریبی ، سراسرش اعجاب
جهان چو دهکده شد دزد گردنه ارباب
عجایبی که نبود و ندید از آن قومی
بجز زمان کنونی و نسل صدمرداب
چقدر حالِ دل ما خرابی و خوبیست
ز کودکی و رسیدن به پیریش چون خواب
به چشم خود همه دیدیم خیش و گاوآهن
که گاو کرده شیار زمین پس از نم آب
پدر بزرگ و درو ، گندم و علف با داس
صدای هی هی و نُچ نُچ به گاو با القاب
از انقلاب و دگرگونی سیاسی تا
جدال سخت و چهل ساله در جهان نایاب
کنون که دوره ی اینترنت است و ماهواره
شنیده میشود هر منطقی که بوده حساب
فریب ظاهر غرب هرکه خورد ویران شد
دوگانه بوده به معنا و ظاهر این کج تاب.

  • احمد یزدانی