هستم دل بیقرار از دوری تو
دلواپس غربت تو مهجوری تو
برخیز بیا به روی چشمم بنشین
من هستم و آرزوی مسروری تو .
- ۲۱ شهریور ۰۰ ، ۱۱:۳۷
هستم دل بیقرار از دوری تو
دلواپس غربت تو مهجوری تو
برخیز بیا به روی چشمم بنشین
من هستم و آرزوی مسروری تو .
آرامش خواب ناز باشد خمده
زیبا چو بهشت و راز باشد خمده
مجموعه ی بی تای سبودارش تک،
بر خسته دلان نیاز باشد خمده ،
از خراسان سلطنت دارد امام مهربان
می شود حاجت روا هرکس رود آن آستان
ضامن آهو شدن دارد پیام روشنی ،
مهربانی راه حلّ مشکلات این جهان .
خورشید قشنگ و عالم آرا دختر
پروانه گرد شمع بابا دختر
نور همه خانواده ها ، آرامش
الماس گرانبهای زیبا دختر .
رفتی و یاد تو شد فسانه
آتشت در دلم جاودانه
تا نیائی نمی گیرم آرام
میکشم از شرارت زبانه
شعله ور در گدازم شب و روز
شکوه ام یکسره از زمانه ؟
زندگی بی تو رنج و عذابه
تو نباشی چو زندان جهانه .
از راه خود برگشته اند با زن و فرزندان
آنان که یک پیشی نرفت از عدلشان زندان
غرق توهّم خورده از #اموال_بیت_المال
#بازیچه_ی_دست_نفوذ از حیله ی شیطان
بی اطّلاع از نقشه های شوم شیطانند
در خوش خیالی خوانده خود را #دشمن_دزدان
زیر پایم گِل شد از اشک و شبی وامانده ام
وایِ من ، در غربتم تنهای تنها مانده ام
رقص آتش بود همه عمرم و رقصیدم ، کنون
شعله ها رفتند و من چون دودِ بر جا مانده ام .
رفتی و یاد تو شد فسانه
آتشت در دلم جاودانه
تا نیائی نمیگیرم آرام
میکشم از شرارت زبانه
شعله ور در گدازم شب و روز
شکوه ام یکسره از زمانه
زندگی بی تو رنج و عذابه
تو نباشی چو زندان جهانه
https://t.me/ahmadyazdanypoem
لذّت سیر و سفر از سر دنیا نرود
نیکی از حافظه ی گنبد مینا نرود
گرمی کار جهان ، لذّت آتش بازی
خاطراتست و چو بوی خوش گلها نرود
کشیدند صندلی از زیر پاهای مسلمانی
گروهی سارق فرصت طلب، دزد خیابانی
عصا از کور می دزدند آیا تو نمی بینی؟
چرا ترسیده پیچیدی به صحّاری نادانی؟
چقدر صبر و تحمّل ؟از چه رو همراهی بیجا؟
شکایت کن از آنها تا نمانی در پشیمانی
شریک جرم باشد هرکه با مجرم مدارا کرد
مگر تاریخ و درس مانده بر جا را نمیخوانی؟
زمان و حوصله تنگ است و راهی نیست تا مرگت
رحیل آید شود چشمان بودن از تو بارانی
لباس قدرت است و هرکه پوشیدست واداده است
مگر یک عدّه ی کم مثل آن پیر خراسانی
نترس از حاشیه وارد شو در متن خطر برخیز
شود بازی تمام و داور است و سوت پایانی .
دادم به دست تو دل را شکسته ای
پیمان بسته ی خود را گسسته ای
با آنهمه بهانه که در بودن تو بود
بی هر بهانه پنجره ی مهر بسته ای
من ساده دل و تو بیرحم و بی وفا
دستت به خون دل من تو شسته ای
در انتظار تو بودم ولی عَبَث
حتّی بمن ز رفتن خود هم نگفته ای ،
می آئی و خبرت نقل مجلس است
سنگ مزار و تو غمگین نشسته ای .
به زندان سه غم هستم گرفتار
کرونا و گرانی و طلبکار ،
گرانی دست اگر بردارد از سر
دو دیگر را نباشد زور آزار .
#کوتوال_خندان
#سال_کرونائی
#طنز
یک ستاره جز تو در هفت آسمان دارم ندارم
دلخوشی های دگر در این جهان دارم ندارم
دلبرم ، هستی تمام بوده و نابوده هایم
ماه دیگر غیر تو در کهکشان دارم ندارم .
چون گنه حاکم و ما ناظر و ساکت هستیم
می کند خالق ماهم غضبش ارزانی
تا ریاکاری حاکم نشود یکرنگی
دیدگان بوده ز صدرنگی ما بارانی
.
در جهنّم شده ام ساکن و در تنهائی
ظاهراً با من و همراهم و هم آوائی
جرئتم نیست که تا ناله نمایم از درد
قدرتم نیست تحمّل کنم هر رسوائی
تا کجا رانده شوم هر طرفی چون کاهی؟
می بری در دل آتش که دهی مانائی؟
مطمئنّم که سرانجام پشیمانی تو
ولی افسوس ضمانت نشدم فردائی
خسته هستم ز جدالی که مداوم شده است
خسته از موج خطرناک چنین دریائی
نه زبانی که بگویم غم دل را با کس ،
نه توانی که تحمّل کنم هر غوغائی .
در سینه ی عاشقان و بی پروائی ؟
در کشور گل خار ندارد جائی
ویرانگرِ دست باد را گو خوش باش
گل با همه دارد سرِ هم آوائی .
هنگام حضور خدمت جانان است
هر معتقدی به خوان حق مهمان است
باید که به پا خاست و همراهش شد
ماه رمضان و سنجش ایمان است
.