مردم همه در هجوم یک درد
باهم شده زن و کودک و مرد
چون لکّه ی ننک روزگارند
این قوم مرفّهین بی درد .
- ۰ نظر
- ۰۱ دی ۹۹ ، ۱۳:۴۹
مردم همه در هجوم یک درد
باهم شده زن و کودک و مرد
چون لکّه ی ننک روزگارند
این قوم مرفّهین بی درد .
فیروزکوه عزیزم دل تو شاد
ناراحتی و مرض از تو دور باد
هرکس قدم برای تو برداشت سربلند
هرکس به رنج تو افزود خسته باد .
دیوار شکسته و سلیطه چو همند
در سایه شان نرو تو را می شکنند
تنها هنری که ایمنی می بخشد ،
باید بگریزی که به گردت نرسند .
قصّه ی ما سقوط باور بود
خشم داس و تن صنوبر بود
آنقدر شد دروغ قدرتمند
حق غریبه و حرف دیگر بود
همه بودند در تمام سطوح
باطل از بهرشان چو دلبر بود
مانده تنها و بیکس و غمگین
هرکه با حق چنان برادر بود
دشمنان شاد و دوستان غمگین
این سرانجام و حرف آخر بود .
بسته ام دل را به گل دادم به دست باد و باران
میشود با هر نسیمی باغ امّیدم پریشان
رنج عالم را به دل دارم به وقت رنجش او
خنده اش باشد برای دیگران غم سهم این جان
میشود تهدید و میلرزد دلم از غُصّه هایش
بوده تنها دلخوشی خندیدنش وقت بهاران
میزند بر سینه آتش دست طوفان در وزیدن
میکنم دائم دعا تا بوده او شاد و خرامان
تا نباشی باغبان از هجر گل چیزی نفهمی
باشد عشق باغبان خندیدن گل در گلستان .