- ۲۴ بهمن ۹۹ ، ۱۹:۰۳
نازنینم چگونه است حالت ؟
نگرانم برای احوالت
چه زمان بدی شده اکنون
مثل باری به شانه اموالت
واقعاً غیر مهربانی نیست
همدم لحظه های بدحالت
عشق اگر رفته باشد از هستی
رفته برباد کلّ آمالت
نگرانم برای تو دائم
نگران صفا و جنجالت
دوست دارم که کوچکی بکنم
تو جلو بوده من به دنبالت
با همه پستی و بلندی ها
عاشقم من به قیل پر قالت .
ای گل زیبای من زیباتر از فصل بهار
آمدی شد زندگی شیرین و دل خوش از تو یار
رفتی و آتش کشیدی عالم خوب مرا
مانده ام تنهاو غمگین در عزایت داغدار
صدای پای خیال تو در شبانه ی من
جنون گفتن از عشق تو بهانه ی من
تمام من شده از تو ، تو زندگانی من
تو هستی و سخن از تو همه ترانه ی من
برای من تو همه عالمی ، بهانه توئی
غم بزرگ دلم ، هق هق شبانه توئی
تمام من شده ای تو ، تو هستیم شده ای
خیال خاطر و رویای عاشقانه توئی .
چرا با من مخالف و چپ هستی
برایم یاد آغوش و تب هستی
تو را همواره می خواهم عزیزم
برایم چون چراغی در شب هستی
هرکسی اطراف خود را یک نگاه
گر بیندازد ببیند مثل ماه
بد عملهائی که رسوا گشته اند
منحرف از راه و بدبخت و تباه
بندی زندان کار خویشتن
وقت رفتن غرق نکبت ، روسیاه
کاخ هستی از برای عبرت است
عبرت است چون سد برای هر گناه .
آشپز شده است دوتا و آش اکنون شور
چشمان خرد به حلّ مشکل ها کور
وقتی که به جای خود نشیند هرکس ،
ناحق نتواند که به حق گوید زور .
مرد میدان تو هستیم فقط ما شیطان
دشمن خونی تو بوده همه با دل و جان
بزمینت زده تا نقطه ی مرگت هستیم
یا تو آدم شده یا کرده تو را ما ویران .
امروز سرم به آسمان خورد چه خوب
اندوه دلم ز غُصّه اش مرد ، چه خوب
روز زن و روز مادر است شادی هست
شادی غم دل به گور خود برد چه خوب .
آرزویم که کنارم شب یلدا باشی
فال حافظ و دلیل خوشی ما باشی
جمعمان جمع و همه تا به سحرگه خندان
تو درخشیده مرا شادی فردا باشی
کرونا موجب آزار و جهان نامیزان
شده وضعی که من اینجا و تو آنجا باشی
آرزو میکنم این دوره ی ماتم برود
قاصد شادی من باز تو اینجا باشی .
نزدیکی بیش از حد بسوزاندمان ،
دوری بکند چو یخ ز ما روح و روان
من نیستم آنکسی که تو می خواهی
تو نیستی آن کسی که من کرده بیان
از من تو نساز آرزوهای خودت
من بوده خودم برای تو از دل و جان
اخلاق هنر تحمّل یکدیگر
نادیدن نقص و ضعف در ظرف زمان
در عرصه زندگی تفاوت ها هست
تصویر نموده است خداوند جهان
می آید و میرود بسرعت شب و روز
فرصت کم و میرود زمان از کف مان .
دریاب دو روز عمر کوتاه خودت
حسرت نشود نصیب ما ؟، هردویمان ؟
شب یلدا شده آکنده ی غم در حیرت
شب بیداری و بیماری و اندوه ،عبرت
شب تحریم و گرانی شب نامردی ها
شب حمله به تمامی سلامت ، قدرت
شب کوتاه امید و شب طولانی بیم
شب بی معرفتی ها شب رفتن ، هجرت
چه شب سرد و سیاهی شده در تنهائی
شده از اوّل شب تا بسحرگه حسرت
رفته است شادی و آمد عوضش بیماری
ناسپاسی شده آورده به همراه فترت
آنهمه خیر و خوشی آنهمه زیبائی رفت
رفته شادی و به جایش شده حاکم عُسرت
داشتن گُم شده در وادی فقر و فاقه
مانده اندازه یلدا ز کرونا نفرت
صحنه ی عالم عوض شد همگی در تغییر
نه صفائی نه وفائی شب دردی مفرط
کی شود تا سرپا گشته جهان با شادی
همه ی عالمیان گفته سخن از عشرت
برود گُم بشود این کرونای منحوس
بشریّت بشود راحت از این بی غیرت ،
#احمد_یزدانی
مردم همه در هجوم یک درد
باهم شده زن و کودک و مرد
چون لکّه ی ننک روزگارند
این قوم مرفّهین بی درد .