اشعار احمد یزدانی

من بی حضور تو ای عشق شک نکن ، هستم چو کشتی در گِل نشسته ای

اشعار احمد یزدانی

من بی حضور تو ای عشق شک نکن ، هستم چو کشتی در گِل نشسته ای

اشعار احمد یزدانی

فرزند قلل و کوه و کوهستانم
مفتون جمال و جلوه ی گیلانم
شدپیشه ام عاشقی، چو شمعی روشن
در معرکه ی باد خوش و رقصانم
دائم و مرتّباً در آمد شدنم
چون مارکوپولو به گردش دورانم
من چشمه ام و مقصد من دریاهاست
آرام بسوی مقصدم میرانم
از صخره و قلّه های کوهستانی
سرسخت شدم ،مقاومت در جانم
گیلان که بهشتِ من وَ عشقم آنجاست
از دیدنِ روی ماه او خندانم
امّا همه ی نای و نوایم تهران
معتاد شدم به او ؛ خدا درمانم
اینها که شنیده اید یک جمله چنین
من ذرّه ای از بزرگیِ ایرانم

دنبال کنندگان ۴ نفر
این وبلاگ را دنبال کنید
نویسندگان

۱۳۲ مطلب با موضوع «عکس نوشته» ثبت شده است

در بهاری که کرونای روانی باشد 

گفتگوی وطن از رنج گرانی باشد

نتوان گفت ز خندیدن و شادی زیرا

پهنه ی هستی ما جنگ جهانی باشد .

  • موافقین ۰ مخالفین ۰
  • ۲۸ اسفند ۹۹ ، ۱۵:۱۱
  • احمد یزدانی

موش بی وفا تو بودی

سال شوم ما تو بودی

خنده های مارو بردی

بری گُم بشی الهی

بری گُم بشی الهی

خوشی ما رو ربودی

پر سر و صدا تو بودی

انبارا رو خالی کردی

بری گُم بشی الهی

بری گُم بشی الهی

دلخوشی رو کردی سردی

رحمی به کسی نکردی

ارزونیا شد گرونی

بری گُم بشی الهی

بری گُم بشی الهی

جُویدی و جویدی 

ته کاسه رو لیسیدی

خدا تورو لعنت کنه

بری گُم بشی الهی

بری گُم بشی الهی

دل همه رو شیکوندی

سر انگشتت رقصوندی

کار تو شده جدائی

بری گُم بشی الهی

بری گُم بشی الهی

خونارو تو شیشه کردی

بدیا رو پیشه کردی

سوغات تو درد و نکبت

بری گُم بشی الهی

بری گُم بشی الهی

هرچی بدی رو اُوردی

شادیای مارو بردی

روز خوش نبینی هرگز

بری گُم بشی الهی

بری گُم بشی الهی



  • موافقین ۰ مخالفین ۰
  • ۲۸ اسفند ۹۹ ، ۱۴:۵۱
  • احمد یزدانی

سالی که گذشت ، سال موش و کرونا

شد پاره همه جای همه از هر جا ،

امسال که سال گاو باشد وَ بلا

ایوای ز دست شاخشان ، واویلا .

کوتِوال خندان

  • موافقین ۰ مخالفین ۰
  • ۲۲ اسفند ۹۹ ، ۲۱:۱۶
  • احمد یزدانی

  • احمد یزدانی

  • احمد یزدانی

  • احمد یزدانی

  • احمد یزدانی

  • احمد یزدانی

  • احمد یزدانی

  • احمد یزدانی

  • احمد یزدانی

  • احمد یزدانی

  • احمد یزدانی

  • احمد یزدانی

گفتم که رفیق روز سختی چو طلا 
 همدم و شریک غم و شادی همه جا
 آمد به من از غیب سروشی زیبا 
پیدا نکنی ولی بگرد ای آقا.
  • احمد یزدانی

  • احمد یزدانی

  • احمد یزدانی

  • احمد یزدانی

  • احمد یزدانی

دیوار شکسته و سلیطه چو همند

در سایه شان نرو تو را می شکنند

تنها هنری که ایمنی می بخشد ،

باید بگریزی که به گردت نرسند .

  • احمد یزدانی