متفاوت هستم ، احمد یزدانی با نگاهی ویژه ؛ بینشی انسانی اهل شعر و واژه ، جمله را میکاوم گاه صاف و آبی ؛ گاه هم بارانی جنس من از هجرت ،ره سپردن کارم عاشق تغییرات ؛ریشه ای ، بنیانی مثل شمعی روشن ، سوز و سازی دائم گریه هایم جانکاه ، ضجّه ها پنهانی ساده ؛ بی پیرایه ،بی گره ؛ بی مشکل خاطراتی روشن ؛ سختی و آسانی ایده آلم قُلّه ، رو به آنجا راهی ظاهرم آرام است ،سینه ام طوفانی میکنم با شعرم ؛ رو به فردا پرواز هاله ای از احساس ؛ مثبت و نورانی عاشقِ زیبائی ، مثل گل ،آزادی نا امیدی محکوم ، کردمش زندانی .
حرفی که شد از زبل پدیده از دبّه کسی ضرر ندیده بازنده که طاقتش نبوده چون باخت فنر شدو پریده در آب چو رفت و شد از آن خیس جر زد و لباس خود دریده با آنکه خبر ندارد از هیچ گفت رای رقیب شد خریده غافل که هزینه میدهد شهر برق از نگه خرد پریده .
ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیانثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
حرفی که شد از زبل پدیده
از دبّه کسی ضرر ندیده
بازنده که طاقتش نبوده
چون باخت فنر شدو پریده
در آب چو رفت و شد از آن خیس
جر زد و لباس خود دریده
با آنکه خبر ندارد از هیچ
گفت رای رقیب شد خریده
غافل که هزینه میدهد شهر
برق از نگه خرد پریده .