اشعار احمد یزدانی

من بی حضور تو ای عشق شک نکن ، هستم چو کشتی در گِل نشسته ای

اشعار احمد یزدانی

من بی حضور تو ای عشق شک نکن ، هستم چو کشتی در گِل نشسته ای

اشعار احمد یزدانی

فرزند قلل و کوه و کوهستانم
مفتون جمال و جلوه ی گیلانم
شدپیشه ام عاشقی، چو شمعی روشن
در معرکه ی باد خوش و رقصانم
دائم و مرتّباً در آمد شدنم
چون مارکوپولو به گردش دورانم
من چشمه ام و مقصد من دریاهاست
آرام بسوی مقصدم میرانم
از صخره و قلّه های کوهستانی
سرسخت شدم ،مقاومت در جانم
گیلان که بهشتِ من وَ عشقم آنجاست
از دیدنِ روی ماه او خندانم
امّا همه ی نای و نوایم تهران
معتاد شدم به او ؛ خدا درمانم
اینها که شنیده اید یک جمله چنین
من ذرّه ای از بزرگیِ ایرانم

دنبال کنندگان ۴ نفر
این وبلاگ را دنبال کنید
نویسندگان

۱۴۹۵ مطلب توسط «احمد یزدانی» ثبت شده است

گروه بی سواد و پر افاده ،
که فکر و ذکر آنها خوردوخواب است
فراری نخبگان از شرّ آنها ،
دل میهن از این دوری کباب است .

  • موافقین ۰ مخالفین ۰
  • ۱۱ ارديبهشت ۰۳ ، ۰۸:۲۷
  • احمد یزدانی

مردم سربلند و آزاده
مهربان و بزرگ و آماده
دائماً در مراقبت هستند
از نفوذ گروه واداده .

  • موافقین ۰ مخالفین ۰
  • ۱۱ ارديبهشت ۰۳ ، ۰۸:۲۶
  • احمد یزدانی

شیطان نکرد سجده به آدم ، طرد خود را دید
غرق حسد شد از برای فکر خود جنگید
با حیله نزدیک بشر شد مکر خود را کرد
چون نارفیقانی که شیطان بوده بی تردید .

  • موافقین ۰ مخالفین ۰
  • ۱۱ ارديبهشت ۰۳ ، ۰۸:۲۱
  • احمد یزدانی

با جدائی سرشته شد جانم
مرد غمگین روزگارانم
دل به هرکس سپرده ام آن را ،
بر زمین زد  نموده ویرانم
رفته یاران بیشمار از کف
از غم ترکشان پریشانم
آلبومی از شکست و پیروزی
دیده در کشور نیاکانم
ناامیدی سلاحی از شیطان
روبه قلّه چنان پلنگانم
در فرار از کویر وحشت زا
رو به دریا چو جویبارانم
داده هستی براه آزادی
بوده آزادی عشق و ایمانم
آرزویم که بوده و دیده
دشمنان شکسته بنیانم
پرکشد چون همای خوشبختی
همنشینش شده ع
زیزانم

ارتجاع رفته در دل گورش
دیده نور خرد به ایرانم .

  • موافقین ۰ مخالفین ۰
  • ۱۱ ارديبهشت ۰۳ ، ۰۸:۱۸
  • احمد یزدانی

به سرزمین بیکسی پرنده پر نمی زند
به خانه خرابه ام کسی به در نمی زند
نشسته منتظر بیاید آنکه می پرستمش
به همچو من شکسته دل کسی که سر نمی زند.

  • موافقین ۰ مخالفین ۰
  • ۰۹ فروردين ۰۳ ، ۱۱:۲۹
  • احمد یزدانی

ز دست رنج انسان ها گرفتار است افکارم
تماشای فغان و ناله ها گردیده آزارم
ز دست دیدن رنج خلایق سخت غمگینم
برای شستن دنیای غمگین اشک می بارم
در اطرافم همه غم هرطرف غم هرطرف ماتم
از این ماتمکده از عمق جان خویش بیزارم
جهان در چنگ شیطان است و هرسو جنگ و بیماری
و گاهی سیل و گاهی زلزله ، از بغض بیمارم
چراغ قرمز هشدار عالم روشن است امّا
بشر خوابیده است سنگین و ترس از خواب او دارم

  • موافقین ۰ مخالفین ۰
  • ۰۹ فروردين ۰۳ ، ۱۱:۲۷
  • احمد یزدانی

یک عدّه پست و روانی و خوش خیال
یک چشم وصل و یکی دیگر انفصال
تولیدشان همه از جنس شایعه
زائیده نطفه های حرامی خام و کال
هر روز شایعه ، هر لحظه توطئه
شد آبدیده از آنها مقالِ  قال
از رو نرفته و مشغولِ کارِ خود
امیّدشان که بپا گشته قیل و قال
دیدند که نیست امیدی برایشان
ممتد روانه ز چاله به عمق چال
در حیرتم من از این پشتکارها
ایکاش داده به اهل زمانه حال.

  • موافقین ۰ مخالفین ۰
  • ۰۹ فروردين ۰۳ ، ۱۱:۲۴
  • احمد یزدانی

میسوزم از شرّ تدیّنهای ابزاری
از دست مخفی کاری و فرمان دینداری
وقتی ملوک روزگار ما ریاکارند
مملوکشان آلوده گشته با ریاکاری.

  • موافقین ۰ مخالفین ۰
  • ۰۹ فروردين ۰۳ ، ۱۱:۲۱
  • احمد یزدانی

ای که ثروت ها بدستان شما
خوانده خود را چون کلید قفل ما
کرده تدبیری برای رزقمان
شد جهنّم از برای ما فضا

درّه ای در بین فقر و ثروت است
علّتش تبعیض و رانت و نکبت است
در دل دزدان نباشد واهمه
دزدی از جیب خلایق فرصت است

فرق فاحش شد بلای جانمان
عدّه ای سیر و رفیق دشمنان
باوفایان با مرام و با حیا
بار حفظ کشور است بر دوششان.

  • موافقین ۰ مخالفین ۰
  • ۰۹ فروردين ۰۳ ، ۱۱:۰۶
  • احمد یزدانی

رفتید و پشت سر از بس که دزدی است
شرمنده ما همه از خون پاکتان
بهتر که رفته ندیدید این زمان
بهتر ندیده ز رفتار ناکسان
کشتی و چاه و دکل خورده میشود
ملّت نشسته تماشای کارشان
آری شهید ، که هستی نظاره گر
ملّت گرسنه و سیرند حاکمان
اینست قصّه ی جانهای سر به زیر
دزدان سواره و مردم پیادگان .

  • موافقین ۰ مخالفین ۰
  • ۰۹ فروردين ۰۳ ، ۱۱:۰۴
  • احمد یزدانی

علم و دانش رفیق اندوه است
عاقلان را به شانه غم کوه است
بیخیالان رفیق بی دردان
خنده از بیخیالی انبوه است .

  • موافقین ۰ مخالفین ۰
  • ۰۹ فروردين ۰۳ ، ۱۱:۰۲
  • احمد یزدانی

مردم رفیق و ندانسته قدرشان
پایان گرفته تحمّل و صبرِشان
از بس دروغ گفته،  شنیدند از شما
طالب به مرگِ خود شده ای بی مروّتان ،
              باشد ،قمارو برنده شما در آن
تلبیس کرده  نشستید در خفا
چون موش گشته و انبار پر غذا
طاول شد آتش سینه ز دستتان
اینست قصّه ی دردآور شما
       تکخال پشت هم  شده فعلاً جنابتان
پاشیده اید ، ربا را که می خورید
حق از همه، همه جا را که می خورید
چاه و دکل و حیا را که می خورید
مال یتیم ها ، ضعفا را که می خورید
            میماند عهدو قرار و کمی زمان
یک پایتان به لندن و یک پایتان پکن
یک خانه کیش و یکی بوده در ویَن
دزدیده برده از اموال این وطن
اطرافیان شما خود حکایتن
     حرفم تمام شد این خطّ و این نشان.

  • موافقین ۰ مخالفین ۰
  • ۰۹ فروردين ۰۳ ، ۱۱:۰۰
  • احمد یزدانی

اگر از دل بگویم سرد و خالیست
هوای روح و جانم بیقراریست
بیا پایان بده حال بدم را
تو باشی زندگی را ماندگاریست.

  • موافقین ۰ مخالفین ۰
  • ۰۹ فروردين ۰۳ ، ۱۰:۵۸
  • احمد یزدانی

ابر سیاه شب ظلمانیم
جاده ی پر برف زمستانیم
خشم فرخورده ای از حاکمان
خون بدل از جهل و پریشانیم
از گل و خورشید و طبیعت نگو
گمشده در وادی حیرانیم
تند و مداوم برسد حادثه
سیبل تک لشکر کیهانیم
گر دو سه روزی نشود حمله ای
جشن و خیابان چراغانیم
اسکله ای خسته غروبی خفه
ساحل ناامنم و طوفانیم
دلهره ای دائمی و مستمر
لرزه و پس لرزه ویرانیم
حمله نمایم بخودم بی هدف
مثل خیال شب زندانیم
بارش سیلم و تگرگم گهی
روح هوای بد و بورانیم
بگذر و تنها بگذار و برو
درد فراگیر و پشیمانیم
با همه عالم سخن از من بگو
عاشق سرخورده ایرانیم .

  • موافقین ۰ مخالفین ۰
  • ۰۹ فروردين ۰۳ ، ۱۰:۵۷
  • احمد یزدانی

خداوندا وطن را حفظ فرما از اراذل ها
که کردند از برای عاشقان ایجاد مشکل ها
در آغاز هرچه میشد گفته از خیر و فداکاری
و در هنگام انجامش فرو رفتند در گِل ها
تمام وعده ها مشتی دروغ از روی خودخواهی
فقط بهر چپاول گفته از کشتی و ساحل ها
ز دست فتنه انگیزی شده رسوای هر جائی
از آنان سرد شد در مدّتی کوتاه همه دل ها
نه دل دارند دست از  قدرت و ثروت جدا سازند
نه اهل همزبانی بوده با افکار عاقل ها
بفریادی رسا با عالمی گفت این سخن دانا
بدون نور دانائی نیابی راه منزل ها .

  • موافقین ۰ مخالفین ۰
  • ۰۹ فروردين ۰۳ ، ۱۰:۴۹
  • احمد یزدانی

نه گُلی ماندو نه گلدان و گِلی
نه درختی و نه باغی و دلی
باغبان دست به غارتگر باد
دادو پا بر سر پیمان بنهاد
باد غرّنده چو داس
زده بر ریشه یاس
سرو ها خشک شدند
سایه ساران سترگ افتادند
صاعقه قاصد درد
همه ی باغ و درختانش را
کرد خاکستر سرد
و چه سان مادر گیتی
شود آبستن مرد؟

  • موافقین ۰ مخالفین ۰
  • ۰۹ فروردين ۰۳ ، ۱۰:۴۸
  • احمد یزدانی

عاشقان سینه های پر غوغا،
گرچه ساکت و بیصدا هستند
قصّۀ عاشقی پراز راز است،
از سرو جانِ خود جدا هستند
حسّ و حالی عجیب حاکم هست ،
عینِ شورو نشانه های بقا
آمدن رفتن همرهش دارد،
درد و نفرین به حجم فاصله ها
چشمه ای صاف و مهربانی تو،
اشک عالم به دیدگان داری
مـن یقین دارم ای فرشتۀ من ،
ماهها حسرتی ،نمی باری؟
دوسـت دارد غرورو سختیِ تو ،
قُلّه هایِ رفیعِ کوهستان
دستِ البرز دست یکرنگیست،
می دهد از برای عشقش جان
می کنم جانِ خود به تو تقدیم،
تو همه هستی و صفایِ منی
این که عاشق کشیست جان بدهم ،
وشما یک نگاه هم نکنی .

  • موافقین ۰ مخالفین ۰
  • ۰۹ فروردين ۰۳ ، ۱۰:۴۵
  • احمد یزدانی

نشسته غمزده در اوج خویشتنداری
به کُنج خلوت سلّول حبس اجباری
فضای ذهن و غم جانفزای محرومان
که مانده خانه بدون درآمد و کاری
چه مردها و زنان عزیز محترمی
اسیر پنجه دیو پلید بیکاری
چه مردمان گرفتار آبرومندی
رضا به مرگ خودند از فشار ناداری
شود که درد و مرض عبرتی پدید آرد
بشر دوباره رود روبسوی بیداری
خدا کند که شود عبرت توانمندان
برای رفع نداری نموده همکاری
قدم گرفته بشکرانه توانائی
که حل شود ز کسی مشکل و گرفتاری
خدا کند که بشر فارغ از حکومت ها
کند به جوی جهان مهربانیش جاری
خدا کند که درآید ز آستین دستی
بگیرد حقّ ضعیفان ز هر ستمکاری
به هر کجای جهان رفته با توانائی
گرفته حقّ وطن را کند طلبکاری .

  • موافقین ۰ مخالفین ۰
  • ۰۹ فروردين ۰۳ ، ۱۰:۴۰
  • احمد یزدانی

حال منهم مثل حال دیگران عالی ، خراب
سایه ساران خنک سوزنده تر از آفتاب
طی شد عمرم در خیال دیدن روی خوشی
غرق دنیای توهّم ، خانه ای بر روی آب .

  • موافقین ۰ مخالفین ۰
  • ۰۹ فروردين ۰۳ ، ۱۰:۳۷
  • احمد یزدانی

از هر طرف که نگاهت کنم ،وطن
خواهم که جان به فدایت کنم،وطن
پهناوری وَ نداری تو انتها
جان را نثار صفایت کنم ،وطن
مفتونِ عشقِ تو هستم و عاشقت
دُرّ و گوهر به بهایت کنم ، وطن
دارم زِ بوم و برت خاطراتِ خوش
چشمان خود کفِ پایت کنم ، وطن

  • موافقین ۰ مخالفین ۰
  • ۰۹ فروردين ۰۳ ، ۱۰:۳۵
  • احمد یزدانی