- ۰ نظر
- ۱۶ اسفند ۰۲ ، ۱۹:۰۸
عشقبازی بود و من در زندگی
کرده ام با چشم بینا بندگی
دیده ام دستان لطف خالقم
من همه کفران و او بخشندگی.
شد خیار و گوجه همسنگ طلا این روزها
گشته چس فیل شاخ برای پسته ها این روزها
دشمنان فرصت به دست آورده خنجر میزنند
شد گرانی چون بلای جان ما این روزها .
کوتوال خندان
قانون اساسی بزمین مانده غریب است
اجرا نشود ، مسئله دارد و فریب است
باید همه پاسخ بدهند کرده ی خود را
ایمن شده اند عدّه ای ، این کار عجیب است
در سینه ی آن ظرفیتی خاص نهفته است
بر هر مرض و درد وطن مثل طبیب است
مشروطه چنین شد که به بن بست رسیده است
انگار دوتا نیمه ی از میوه ی سیب است
باید که به اجرا شود اصرار ز ملّت
سرمایه ی خونین شهیدان نجیب است .
همه از پشت هم راهی به گورستان خاموشان
اجل هرگز نمی پرسد که پیری یا جوان انسان ،
تمام عمر خود در فکر جمع مال و اموالی
نمیدانی که حمّالی برای وارثت نادان
چه دارد زندگی در عالم خاکی برای تو
فقط حسرت برای تو و جسمی طعمه ی ماران .
اوج سرمای در زمستانم
حامل برف و یخ و طوفانم
گر تو باشی کنار من ای عشق
رویش سبزه در بهارانم .
ای گل با طراوت و زیبا
نازنین قشنگ ما یسنا
داده ای شادی فراوانی
سینه از یاد تو پر از رویا
زندگی شد برای ما عالی
لحظه ها غرق یادت ای دانا
روز خوبت مبارکت باشد
خوش بحال تمامی ماها .
عمر چون بارانِ پُرتکرار و عشق
غرق رویش بوده و پربار و عشق
ای بهار شادمان پیش روی
منتظر هستم تورا ، دیدار و عشق .
موسی نشسته و هارون بخواب رفت
افسانه شد یدبیضا ، سکوت کن
حرف از شراب ناب نزن ، تاک مرده است
مستی کجا و غم ما ، سکوت کن
دیوانه را چه به رویایِ در سحر
بیداری است و بلایا سکوت کن
دیدیم همه اطراف ما خمپاره ها هستند
بر عالم آرام ما هول و ولا هستند
یک عدّه قالتاق و گروهی آدم جرزن
دنبال ترس ما و سود از ماجرا هستند
یکعدّه عیّاشند و در فکر صفای خود
در فکر آش مالی خان و کدخدا هستند
یک عدّه هم مامور جای دیگر از دنیا
از کاسه های داغ تر از آش ها هستند
یک عدّه اوباش و اراذل ، پست و هرجائی
آبی ندیده لخت و عور و بی حیا هستند
در خواب آنها پنبه دانه میشود دیده
در پشت پرده با گلستان هم نوا هستند
درمانده ای وامانده در دنیای امروزند
غرقند در اوهام و طبلی پرصدا هستند
با مردم خود قهر و با بیگانگان همراه
دردند امّا مدّعی دست شفا هستند
جان کلام اینکه سپاه خیر و شر در جنگ
نصف جهان با مردمش در جبهه ها هستند .
غزّه ثابت نموده اسرائیل
مثل سرطان برای تاریخ است
کرده از او دفاع چو او شیطان
آنچه در سنگ نمیرود میخ است
عالمی در نظاره چپ تا راست
موی دنیا ز ظلمشان سیخ است
دیده بود هیتلر از جنایتشان
گفته حق قطع ریشه از بیخ است .
ایدوست جهان و هرچه در آن باشد
یک کارگه از نقش سلیمان باشد
دیدند جهانیان به صدها چهره ،
هر نقش که این زمان به میدان باشد.
مهربانی مثل برف غوغا کند
هرچه زشتی را ز خود زیبا کند
صرف زیبائی از او هر چشمه ای
گشته پرآب و چو گل لب وا کند .
کدام دانه به گِل رفت و بر نیامد باز
بشر چو دانه و با خاک چون شود دمساز
دوباره میزند از نو جوانه ی خود را
یقین که میکند او هستی جدید آغاز .