اشعار احمد یزدانی

آتش جانم بمن گفت ببین سرخیم ،، شعله ورم باقیم سرد شوم نیستم

اشعار احمد یزدانی

آتش جانم بمن گفت ببین سرخیم ،، شعله ورم باقیم سرد شوم نیستم

اشعار احمد یزدانی

تنگه ی واشیم و گردنه ی حیرانم
مستی نیمه شب و ذکر سحرگاهانم
ناز آواز بنانم ، هنر فرشچیان
شعر پروین و فروغم ، قدحِ قوچانم
مِی خوری باده فروشم ، دل عاشق دارم
بنده ای منتظرم ، کولی سرگردانم
برج میلاد نگاهم به جهان انسانیست
تخت جمشیدم و هر گوشه ای از ایرانم.

تبلیغات
Blog.ir بلاگ، رسانه متخصصین و اهل قلم، استفاده آسان از امکانات وبلاگ نویسی حرفه‌ای، در محیطی نوین، امن و پایدار bayanbox.ir صندوق بیان - تجربه‌ای متفاوت در نشر و نگهداری فایل‌ها، ۳ گیگا بایت فضای پیشرفته رایگان Bayan.ir - بیان، پیشرو در فناوری‌های فضای مجازی ایران
طبقه بندی موضوعی
بایگانی
نویسندگان

۱۴۶۴ مطلب توسط «احمد یزدانی» ثبت شده است

خورشید قشنگ و عالم آرا دختر

پروانه گرد شمع بابا دختر

نور همه خانواده ها ، آرامش

الماس گرانبهای زیبا دختر .

  • احمد یزدانی

  • احمد یزدانی

رفتی و یاد تو شد فسانه

آتشت در دلم جاودانه

تا نیائی نمی گیرم آرام

میکشم از شرارت زبانه

شعله ور در گدازم شب و روز

شکوه ام یکسره از زمانه ؟

زندگی بی تو رنج و عذابه

تو نباشی چو زندان جهانه .

  • احمد یزدانی

  • احمد یزدانی

از راه خود برگشته اند با زن و فرزندان

آنان که یک پیشی نرفت از عدلشان زندان

غرق توهّم خورده از #اموال_بیت_المال

#بازیچه_ی_دست_نفوذ از حیله ی شیطان

بی اطّلاع از نقشه های شوم شیطانند

در خوش خیالی خوانده خود را #دشمن_دزدان

  • احمد یزدانی

زیر پایم گِل شد از اشک و شبی وامانده ام

وایِ من ، در غربتم تنهای تنها مانده ام

رقص آتش بود همه عمرم و رقصیدم ، کنون

شعله ها رفتند و من چون دودِ بر جا مانده ام .


  • احمد یزدانی

رفتی و یاد تو شد فسانه

آتشت در دلم جاودانه

تا نیائی نمیگیرم آرام

میکشم از شرارت زبانه

شعله ور در گدازم شب و روز

شکوه ام یکسره از زمانه

زندگی بی تو رنج و عذابه

تو نباشی چو زندان جهانه

https://t.me/ahmadyazdanypoem

  • احمد یزدانی

لذّت سیر و سفر از سر دنیا نرود

نیکی از حافظه ی گنبد مینا نرود

گرمی کار جهان ، لذّت آتش بازی

خاطراتست و چو بوی خوش گلها نرود

  • احمد یزدانی

کشیدند صندلی از زیر پاهای مسلمانی

گروهی سارق فرصت طلب، دزد خیابانی

عصا از کور می دزدند آیا تو نمی بینی؟

چرا ترسیده پیچیدی به صحّاری نادانی؟

چقدر صبر و تحمّل ؟از چه رو همراهی بیجا؟

شکایت کن از آنها تا نمانی در پشیمانی

شریک جرم باشد هرکه با مجرم مدارا کرد

مگر تاریخ و درس مانده بر جا را نمیخوانی؟

زمان و حوصله تنگ است و راهی نیست تا مرگت

رحیل آید شود چشمان بودن از تو بارانی

لباس قدرت است و هرکه پوشیدست واداده است

مگر یک عدّه ی کم مثل آن پیر خراسانی

نترس از حاشیه وارد شو در متن خطر برخیز

شود بازی تمام و داور است و سوت پایانی .

  • احمد یزدانی

دادم به دست تو دل را شکسته ای

پیمان بسته ی خود را گسسته ای

با آنهمه بهانه که در بودن تو بود

بی هر بهانه پنجره ی مهر بسته ای

من ساده دل و تو بیرحم و بی وفا

دستت به خون دل من تو شسته ای

در انتظار تو بودم ولی عَبَث

حتّی بمن ز رفتن خود هم نگفته ای ،

می آئی و خبرت نقل مجلس است

سنگ مزار و تو غمگین نشسته ای .

  • احمد یزدانی

به زندان سه غم هستم گرفتار

کرونا و گرانی و طلبکار ،

گرانی دست اگر بردارد از سر

دو دیگر را نباشد زور آزار .

#کوتوال_خندان

#سال_کرونائی

#طنز

  • احمد یزدانی

یک ستاره جز تو در هفت آسمان دارم ندارم

دلخوشی های دگر در این جهان دارم ندارم 

دلبرم ، هستی تمام بوده و نابوده هایم

ماه دیگر غیر تو در کهکشان دارم ندارم .

  • احمد یزدانی

چون گنه حاکم و ما ناظر و ساکت هستیم

می کند خالق ماهم غضبش ارزانی

تا ریاکاری حاکم نشود یکرنگی

دیدگان بوده ز صدرنگی ما بارانی

.

  • احمد یزدانی

در جهنّم شده ام ساکن و در تنهائی

ظاهراً با من و همراهم و هم آوائی

جرئتم نیست که تا ناله نمایم از درد

قدرتم نیست تحمّل کنم هر رسوائی

تا کجا رانده شوم هر طرفی چون کاهی؟

می بری در دل آتش که دهی مانائی؟

مطمئنّم که سرانجام پشیمانی تو

ولی افسوس ضمانت نشدم فردائی

خسته هستم ز جدالی که مداوم شده است

خسته از موج خطرناک‌ چنین دریائی

نه زبانی که بگویم غم دل را با کس ،

نه توانی که تحمّل کنم هر غوغائی .

  • احمد یزدانی

در سینه ی عاشقان و بی پروائی ؟

در کشور گل خار ندارد جائی

ویرانگرِ دست باد را گو خوش باش

گل با همه دارد سرِ هم آوائی .

  • احمد یزدانی

  • احمد یزدانی

هنگام حضور خدمت جانان است

هر معتقدی به خوان حق مهمان است

باید که به پا خاست و همراهش شد

ماه رمضان و سنجش ایمان است

.


  • احمد یزدانی

ندارد هیچکس جز ما گناهی

نیامد هیچکس از هیچ جائی

زمان رای دادن پای صندوق

حواس جمع می خواهد خدائی .

.



  • احمد یزدانی

کشتی عشق و دریای زیبا

ساحلی گم شده در صدف ها

ریزش تند باران بندر

بی هوا گشته من غرق رویا

خیس باران، قدم در دل شب

با خیال تو تنهای تنها

آرزو تا که پهلو بگیری

من بگیرم تو را دامن آنجا .

  • احمد یزدانی


خیال شهر ناراحت ، گذرها سرد و مسدود است
اجاق سینه خاموش و فضای ذهن پر دود است
زبان نیشدار دشمنان در چندشش غرق است
سخن گفتن به پچ پچ گفتگوهابغض آلود است
نگاه شهر غرق بیکسی ، کس ها گرفتارند
بجز غم مردم از حسرت سرشکی را نمی بارند
خبر آبستن ترساندن است و دیرها زود است
غم چشم عزیزان بر عزیزان دردآلود است
زمان مرگ و میر دسته جمعی زنده شد از نو
همه ترسیده مخفی کرده او از من و من از تو
پرستاران و دکترها به استقبال مرگ خود
نگاه خانواده بر عزیزانش غم آلود است
سخن ها از سر یأس است و استیصال ودلسردی
رواج ناامیدی خنجری بر قامت مردی
هدف نابودی فریاد عزّتمندی کشور
کرونا قاصد شیطان و مهمانی که مطرود است
نرفت از یاد ملّت جنگ دوّم مرگ و بیماری
نگاه انگلستان و خیانت‌های تکراری
همه پشت همیم و شادی و غمهای ما باهم
یکی هستیم و این بودن به ما از هر نظر سود است
در این هنگامه ی درد و عذاب و سختی و محنت
عیار ملّتی روشن شود در کوره ی همّت
نباشد راه حلّی جز خردمندی در این بحران
فقط امّید را یارای فتح کاخ نمرود است .
#احمد_یزدانی

  • احمد یزدانی