آمد خبری که اشک در خود خشکید
تاریخِ جهان از این خبرها کم دید
گلهای مهاجر الی الله از ظلم
افسرده شدند زیرِ چشم خورشید
با آلِ سعود بی کفایت ، شیطان
در غفلت و بدنامی و نخوت خندید
یکروز درون کعبه خونریزی کرد
روزِ دگر از مِنا سر آورد پدید
طی کرد درونِ کعبه را با مستی
در دشت مِنا زِ خونِ مهمان نوشید
در بزمِ جنایتی که برپا کردند
مست از می و با حرامیان می رقصید
این سو دل شیعیان شد از داغ کباب
رحمان و رحیم از آسمان ها می دید
قاصد خبر آورد سحرگه ، خون ها
تـاوان محبّت است می پردازید
در پهنه ی بزمِ آفرینش هرگز
حقّی نشود هَدَر ،نباشد تردید
آرام به گوش باد نرگس فرمود
نزدیکیِ وعده ی خداوند رسید
احمدیزدانی
ششم مهرماه سال نودو چهار شمسی
چهاردهم ذی الحجّه هزارو چهارصدوسی وشش قمری
- ۰ نظر
- ۰۷ مهر ۹۴ ، ۰۳:۳۳