شد شکایت از گروه ماهیان
از تشنّج در دل دریایشان
امر شد دریا شود آرام، شد
گشته صیدِ دامِ صیّادانشان.
- ۰ نظر
- ۰۲ دی ۰۳ ، ۱۹:۴۸
شد شکایت از گروه ماهیان
از تشنّج در دل دریایشان
امر شد دریا شود آرام، شد
گشته صیدِ دامِ صیّادانشان.
یاری یاران خیالی بوده است
چون سفر با جیب خالی بوده است
دائماً در التهاب و کشمکش
اعتباری که ریالی بوده است .
گرچه تمامی عمر سوختم و زیستم
آتش جانم به من گفت ببین سرخیم
شعله ورم باقیم سرد شوم نیستم
در گوشه ای نشسته سکوت و صبوریم
حسرت به دل ز داغ رفیقان و دوریم
در سینه از فراق عزیزان عزا بپاست
درگیر این دوروزه ی زندان زوریم .
خاک ما زخمی ز دست روزگار
خاک ما آوازه دار جبر و کار
ثروتی افسانه ای دستی تهی
خاک ما آزرده ی امّیدوار .
کشتند و برپا کرده اند بهرت عزاداری
دادند نمایش از برایت گریه و زاری
رفتی پس از یکدوره ی طولانی از حسرت
دارم طلب بهر تو امّید و سبکباری .
سینه ام از دوریت طوفانی است
دیدگانم از غمت بارانی است
رفتی و آتش به جان من زدی
کرده ای ثابت که دنیا فانی است .
مردمان بیدار و بینا پای کار
در خطر آماده بهر کارزار
تیر بسیاری میان ترکش است
کشور از مردم بماند استوار .
یاد تو یکطرف و یاد همه سوی دگر
به تو دل بسته ام و خاطر تو یاد سفر
با همه وسعت عالم تو مرا تکیه گهی
تو بیا تا که شود با نفست دفع خطر .
راحت خواب خسته جانان من
بوده پاکیزه تر ز باران من
بر وطن سینه چاک و جنگاور
عاشق تک تک شهیدان من .
در زمستان که زند نعره ی مستانه کلاغ
وَ شده نقره ای از برف سفیدش در و باغ
چشم امّید زمین روی بهار و هنرش
بوده عالم به تماشای حضورش مشتاق .
ای که خورشید شب تاریک کوهستان شدی
امنیّت در گلّه ی ترسیده از گرگان شدی
یک نگاهی هم بینداز اینطرف سوی دلم ،
شاید از لطف خودت مرهم برای آن شدی .