اشعار احمد یزدانی

آتش جانم بمن گفت ببین سرخیم ،، شعله ورم باقیم سرد شوم نیستم

اشعار احمد یزدانی

آتش جانم بمن گفت ببین سرخیم ،، شعله ورم باقیم سرد شوم نیستم

اشعار احمد یزدانی

تنگه ی واشیم و گردنه ی حیرانم
مستی نیمه شب و ذکر سحرگاهانم
ناز آواز بنانم ، هنر فرشچیان
شعر پروین و فروغم ، قدحِ قوچانم
مِی خوری باده فروشم ، دل عاشق دارم
بنده ای منتظرم ، کولی سرگردانم
برج میلاد نگاهم به جهان انسانیست
تخت جمشیدم و هر گوشه ای از ایرانم.

تبلیغات
Blog.ir بلاگ، رسانه متخصصین و اهل قلم، استفاده آسان از امکانات وبلاگ نویسی حرفه‌ای، در محیطی نوین، امن و پایدار bayanbox.ir صندوق بیان - تجربه‌ای متفاوت در نشر و نگهداری فایل‌ها، ۳ گیگا بایت فضای پیشرفته رایگان Bayan.ir - بیان، پیشرو در فناوری‌های فضای مجازی ایران
طبقه بندی موضوعی
بایگانی
نویسندگان

۶۴۳ مطلب با موضوع «دوبیتی ها» ثبت شده است

طوفان درون سینه ایشان نهاده اند

‏در بند روزگار به زندان فتاده اند

‏آنانکه رنج بشر را به چشم خود ،

‏دیدندو چهره خندان گشاده اند

  • احمد یزدانی

زندگی رود پاک و زیبا بود

جانبش رو به سوی دریا بود

شیطنت مثل بچّه ها کردیم

گِل شد آن مزد کار ماها بود .

  • احمد یزدانی

روشن تر از آنی که بخوانم مهتاب

جاری تر از آنی که بگویم چون آب

تاریکم و محتاج نگاهت خورشید

در حسرت دیدار تو چشمی بیخواب

  • احمد یزدانی

خاطری سبز تر از جنگل گیلان داری

روح  گلهای شکوفای بهاران داری

برده ای از همه ی عالم و آدم دل را

بینظیری و به دل نور برلیان داری.

  • احمد یزدانی

زندگی در لحظه ها جاریست غرق لحظه شو

هرچه در ذهن تو باشد میشود حاکم به تو

بذر نیکی گر بکاری در دلت تردید نیست

میکنی از کشتزار عمر خود نیکی درو .

  • احمد یزدانی

عشق من و تو فسانه باشد بهتر

مستانه و دلبرانه باشد بهتر

تا روز وصال و لحظه ی آزادی ،

در پرده و محرمانه باشد بهتر

  • احمد یزدانی

دلبسته ی چشمان خماری شده ام

رنجیده تر از ابر بهاری شده ام

دادم همه ی توان و تابم از کف

بازیچه ی دست بیقراری شده ام .

  • احمد یزدانی

ارکیده عاشقی کنون افسرده

موسیقی شاد زندگانی مرده

تا باز کجا و کی زمانی بشود

یک زخمه عاشقی به تاری خورده .

  • احمد یزدانی

از غیر خدای خود خدائی مطلب

از ریشه شرک و شر رهائی مطلب

آرامش سینه ها فقط یاد خداست

از اصل رهائیت جدائی مطلب .

  • احمد یزدانی

درّه های زندگی  سکّوی پرواز من است

هر فرودی خود شروعی بر سرآغاز من است

من شکست و یاس را هرگز نخواهم دید ؛ چون

واجِ بالا و نُتِ زیرش در آواز من است .

  • احمد یزدانی

زندگی دارد فراز و گه فرود

زیرک از آن کِی شود رنجیده زود

با تحمّل منتظر میماند او ،

می کند صبر هر فرودی را صعود .

  • احمد یزدانی

امّید که سفره ها پر از نان باشد

محفوظ ز دست واهمه جان باشد

در پهنه ایران عزیز همواره ،

اظهار عقیده سهل و آسان باشد .

  • احمد یزدانی

روشن است از نور تو صحن و سرای جان من

تو چنان فرمانده قلب من و ایمان من

آمدی چون تکسوار قصّه های کودکی

دل ربودی و شدی عشق من و جانان من .

  • احمد یزدانی

رستم من و تو شغاد امّا غلطی

 ورزیده به من عناد امّا غلطی

تا کی نکنی نگاه بر این دل زار

کردم به تو اعتماد امّا غلطی

  • احمد یزدانی

به نارفیقی این روزگار میخندم

بریش سلطنت شام تار میخندم

چو میگذرد غم چرا نخندم من ،

به حال غم که ندارد قرار میخندم

  • احمد یزدانی

شهری که خبر رسانیش پولی شد

نکبت عوض شعور مستولی شد

باید که بگوش شیر جنگل برسد

یک بچّه شغال بی هنر غولی شد .

  • احمد یزدانی

شیر ایران است نادر ، از خراسان بزرگ

مادر گیتی نزائید همچو ایشان ، یل ، سترگ

پوزه گردنکشان مالیده بر خاک وطن

روس و عثمانی چو برّه بوده او مانند گرگ .

  • احمد یزدانی

مرد غمگین از خیالت در بغل زانو گرفت

ظلمت گیسوی موّاج تو از او رو گرفت

بارور شد یاد تو در مزرع جان در خیال

کشتی زیبای چشمت در دلش پهلو گرفت .

  • احمد یزدانی

در بند و زنجیرت نشاندی هر که بود آزاد

ظلمی نخواهد رفت از ظالم ز کس از یاد

از اعتماد مردمان کاخی بنا کردی

آن کاخ حقّ النّاس آتش میکشد بنیاد

  • احمد یزدانی

.

وقتی که در هوای قفس غوطه میخورم

رنجیده از خیال تبر با صنوبرم

طوفان در انتظار و خطرهاست در کمین

تو ساحلی خیالی و من مسخ باورم .

  • احمد یزدانی