اشعار احمد یزدانی

من بی حضور تو ای عشق شک نکن ، هستم چو کشتی در گِل نشسته ای

اشعار احمد یزدانی

من بی حضور تو ای عشق شک نکن ، هستم چو کشتی در گِل نشسته ای

اشعار احمد یزدانی

من که نفهمیده ام کیستم و چیستم
گرچه تمامی عمر سوختم و زیستم
آتش جانم به من گفت ببین سرخیم
شعله ورم باقیم سرد شوم نیستم .

دنبال کنندگان ۴ نفر
این وبلاگ را دنبال کنید
نویسندگان

۲۵۸ مطلب با موضوع «قطعه» ثبت شده است

داستان زیرکی را بد شنید

پاک بود و با رفیق بد پرید

تا بخود جنبید غرق بد شد او

یک رُمان دردناک آمد پدید

ابتدای کار  زد یک زاویه

گشته زشتی دور آن قامت شدید

تا کند پیدا خودش را سالها ،

رنج برد و خوب و بد بسیار دید

وقت پیری تازه آمد در مسیر

توبه را با عشق از خالق خرید

پاک شد امّا پشیمان ، روسیاه

کاش حرف عقل خود را می شنید

  • موافقین ۰ مخالفین ۰
  • ۲۱ شهریور ۰۰ ، ۱۲:۰۹
  • احمد یزدانی

از کرونا بلای بی درمان

خانه ها شدبرای ما زندان

رفته با پای خود به محبس ما

قطع زنجیره اش بود اینسان

شد فضا در زمین کرونائی

از حضور ندیده ای پنهان

مردم اکنون اسیر او هستند

کرده بیمار فوج همنوعان

در زمان منیّت انسان

گشته ثابت جهالتش آسان

دلخوشیهای کودکان برباد

مادران از برایشان حیران

همسران در خطر ز بیماری

خواهران و برادران گریان

شد عزائی دگر گریبانگیر

هق هقی در سکوت بی پایان

ظاهراً لانه کرده در جائی

دست اهریمنان بی وجدان

تلخی مرگ و دفن طاقت سوز

در قبوری بدون هیچ عنوان

سرشناسان بیشمار اکنون

رفته در دام او چو گمنامان

امتداد حوادثی خونین

گشته تکرار این زمان این سان

تسلیت مانده شد و درمانده

مانده دانش که تا کند درمان

شد زمین باردار تغییرات

چاره تنها نگاهی از یزدان .

احمد یزدانی


.

  • موافقین ۰ مخالفین ۰
  • ۲۱ شهریور ۰۰ ، ۱۲:۰۶
  • احمد یزدانی

قلم به کاغذ محزون بخون دل فرمود

زمانه سخت خراب است و روزگار زمخت

سکوت کن و پناه بر خدا ببر اکنون

میان گردو غبار است ریز مثل درشت.

  • موافقین ۰ مخالفین ۰
  • ۲۱ شهریور ۰۰ ، ۱۱:۴۱
  • احمد یزدانی

از راه خود برگشته اند با زن و فرزندان

آنان که یک پیشی نرفت از عدلشان زندان

غرق توهّم خورده از #اموال_بیت_المال

#بازیچه_ی_دست_نفوذ از حیله ی شیطان

بی اطّلاع از نقشه های شوم شیطانند

در خوش خیالی خوانده خود را #دشمن_دزدان

  • احمد یزدانی

رفتی و یاد تو شد فسانه

آتشت در دلم جاودانه

تا نیائی نمیگیرم آرام

میکشم از شرارت زبانه

شعله ور در گدازم شب و روز

شکوه ام یکسره از زمانه

زندگی بی تو رنج و عذابه

تو نباشی چو زندان جهانه

https://t.me/ahmadyazdanypoem

  • احمد یزدانی

دادم به دست تو دل را شکسته ای

پیمان بسته ی خود را گسسته ای

با آنهمه بهانه که در بودن تو بود

بی هر بهانه پنجره ی مهر بسته ای

من ساده دل و تو بیرحم و بی وفا

دستت به خون دل من تو شسته ای

در انتظار تو بودم ولی عَبَث

حتّی بمن ز رفتن خود هم نگفته ای ،

می آئی و خبرت نقل مجلس است

سنگ مزار و تو غمگین نشسته ای .

  • موافقین ۰ مخالفین ۰
  • ۲۸ خرداد ۰۰ ، ۱۷:۴۶
  • احمد یزدانی

کشتی عشق و دریای زیبا

ساحلی گم شده در صدف ها

ریزش تند باران بندر

بی هوا گشته من غرق رویا

خیس باران، قدم در دل شب

با خیال تو تنهای تنها

آرزو تا که پهلو بگیری

من بگیرم تو را دامن آنجا .

  • موافقین ۰ مخالفین ۰
  • ۱۱ فروردين ۰۰ ، ۰۸:۲۷
  • احمد یزدانی

  • موافقین ۰ مخالفین ۰
  • ۱۰ فروردين ۰۰ ، ۱۸:۴۸
  • احمد یزدانی

  • احمد یزدانی


می بری با خود مرا تا دور دست
آرزویم گفتگوی با تو هست
خاطری رنجیده دارم از خودم
در خیالاتی پر از رنج گسست
ماهها در آرزوی گفتگو
منتظر ، امّا فراقت بسته دست
شادمان از لشکر امواج من
لااقل دیدارت آنجا ممکن است
حرف بسیار و نباشد حوصله
دیدنت باشد برایم ناز شصت
حال باقی با تو ، امّیدی بده
میشود بر دیدنت امّید بست؟

  • احمد یزدانی

هرکسی اطراف خود را یک نگاه

گر بیندازد ببیند مثل ماه

بد عملهائی که رسوا گشته اند

منحرف از راه و بدبخت و تباه

بندی زندان کار خویشتن

وقت رفتن غرق نکبت ، روسیاه

کاخ هستی از برای عبرت است

عبرت است چون سد برای هر گناه .

  • احمد یزدانی

  • احمد یزدانی

مدّعی روی سخن با تو و می گویم من

میتوانی نپذیری سخنم را اصلاً

ابتدا فارغ از هر حاشیه ای میگویم

هر جوان کوه انرژی و چراغی روشن

ریشه ی مشکل جدّیست ریاست اکنون

میزها مثل غذا بوده ولی بی روغن

گرچه گفتی که نمیخواهی و خواهش کردند

شده روشن که گشاد است تورا پیراهن

گر توجّه بشود منطق من روشن هست

بوده آتش که سرانجام گرفتت دامن

قاضی زندگی مردم دربند نباش

جز پشیمانی مطلق ندهد این خرمن

روشنائی ز وجود تو بتابد خوب است

تیره بودن که هنر نیست به آن نازیدن

عاقل هستی و برای تو اشارت کافیست

جز بد و خوب نماند به جهان از هر تن .

  • احمد یزدانی

چون تو بسیار آمدند و رفته بی حرف و سخن

از چه رو با کرده هایت دوختی از ما دهن

بوده رویای همه با بودن تو حال خوب

گشته ای اسباب مرگ گاوُ و اشک مشد حسن

فرق ما با تو زیاد است از زمین تا آسمان

درد تو درد ریاست درد ما باشد وطن

ادّعاهایت اگر عالم بگیرد خارج است

ساز خود را روی سن در وقت کنسرتت بزن 

عاقل هستی تو برایت یک اشاره کافی است

جز بدی خوبی نمیماند نه از تو یا که من .

  • احمد یزدانی

فضای نت شده چون جنس بنجل اکنون مفت

پُر از کُپی و پر از چت میان سفره ی پست

یکی یکی شده ما راوی و بیان کردیم

که گفته خاله چنین و عمو چنان میگفت 

هرآنچه میل جواسیس بی وطن باشد

به دکمه ای بفرستیم هرطرف ، هنگفت

به زیر چترِ شبی سیستمم بمن فرمود

بگویمت سخنی از نفوذ و راز نهفت

سکوت کن وَ پناه بر خدا ببر ، اکنون

میان گردو غبار است ریز مثل درشت.

  • احمد یزدانی

سطح گفتار دو کاندیدا حقیر

هرچه مطرح کرده اند خصمانه بود

بایدن از دست ترامپ و موضعش

مانده حیران ،  مثل یک دیوانه بود

چون پلنگ زخمی از او شد ترامپ

ادّعاهایش ریاکارانه بود

مردم عالم تماشا کرده اند

کارزاری را که نامردانه بود

فارغ از حرف و شعار و دشمنی

واقعاً شخص ترامپ پرچانه بود

هر دو بودند دشمن خونی هم

گفتگوهائی که بیشرمانه بود

بی نزاکت بی ادب بی حیثیّت ،

کار هر دو دلقک احمقانه بود

عمق ذات کدخدا بود این نشست

رو شده دستش که چون ویرانه بود

هردو وحشی هر دو درّنده چو گرگ

تابلوئی از وضع و حال خانه بود

یک دو قطبی خطرناک و پلید

چون سکانسی ماندنی ، جانانه بود .

  • احمد یزدانی

ای دلِ دریا ،غمِ والا حسین

روحِ بلند، عشقِ سراپا حسین

معنی زیبای دل و دلبری

ماهِ درخشنده دنیا حسین

عزّت آزادی و آزادگی

اخترِ تابنده زیبا حسین

هرچه که از تو بزنم دم کم است

از تو شود حق دمِ ما یا حسین

  • موافقین ۰ مخالفین ۰
  • ۰۹ شهریور ۹۹ ، ۱۴:۵۷
  • احمد یزدانی

 

رفتم به زورخانه و چیدم گل سلام

دادم به زیر لب به همه بانیان سلام

بر سیّد و به سردَم و #پیشکسوت و بزرگ

بر گود و میل و خدمت هر #پهلوان سلام

بر تخته های شِنو ، #ضرب و #زنگ و سنگ

کبّاده ها وَ چرخش نیک اختران سلام

بر #مرشد عزیز و گرامی که چشمه است،

گویای نکته سنج و خوش الحانمان سلام

بر جمع عاشقان چنین ورزشی کهن

باید نثار کرده به صدها زبان سلام

وقتی سلامتی بشود هر سلام ، از آن،

بر خلق روزگار و به اهل جهان سلام .

 

#احمد_یزدانی

#زورخانه #ورزش_باستانی

  • موافقین ۱ مخالفین ۰
  • ۲۱ خرداد ۹۹ ، ۱۶:۴۲
  • احمد یزدانی

ماه مهمانی خداوند است

شهر  دلها چه باخدا شده است

کوچه ها زنده اند و هستی ساز

آب و جارو برای ما شده است

هرچراغی نشانی از عشق است

عاشقی پاک و بی ریا شده است

خوش بحالش که لایق سفره است

چشم در چشم اولیا شده است

هرطرف ربّنا و ذکر سحر

خانه ی دل پر از جلا شده است

لذّت بندگی به اخلاص است

رمز اخلاص ربّنا شده است

دلبری راه و رسم خود دارد

هرکه دل داد دلربا شده است .

.

  • موافقین ۰ مخالفین ۰
  • ۱۴ ارديبهشت ۹۹ ، ۰۰:۲۴
  • احمد یزدانی

نسلِ پیچیده و زنجیری دنیا شده ایم

همچو رایانه وماکت ومقوّا شده ایم

نیست لبخند به یک کوچه که تاپنجره ای

رو به آن وابِشَوَد،خالقِ غم ها شده ایم

گر دلی شادشدو خنده به لب دید کسی

از تعجّب به مَثَل چشم چاهارتا شده ایم

شب و دریا وَ غروب و دِه وجنگل ، رویا

نه کلاغیم ، نه کبکیم ،معمّا شده ایم.

  • احمد یزدانی